تأمّل در واژه هاى «خلیفه»،(1) «امام»،(2) «وصى»،(3) «امیر»(4) و الفاظ مشابه آنها که در گزارش هاى مختلف حدیث جابر آمده و نیز موقعیت خانوادگى و عدد کسانى که پیامبر صلى الله علیه و آله آنان را به عنوان جانشینان خود معرّفى مى کند و مهم تر از همه، تأکید ایشان بر این که قیام دین و عزّت اسلام و صلاح امّت تا قیامت در گرو خلافت آنهاست، به روشنى نشان مى دهند که پیامبر صلى الله علیه و آله در این پیام مهم، در صدد ارائه مشخّصات افرادى بوده که شایستگى علمى، عملى، سیاسى و مدیریتى لازم را براى رهبرى جامعه اسلامى پس از او دارند؛ کسانى که از هر جهت مى توانند خلیفه خدا و خلیفه پیامبر خدا باشند.
در آن هنگام، اهمّیت این پیام و رساندن آن، به گونه اى بود که به گفته ابن عبّاس، ابو بکر در آغاز حکومتش، خود را خلیفه نمى خواند و در پاسخ کسى که از او مى پرسد: «آیا تو خلیفه پیامبر خدایى؟»، پاسخ مى دهد: نه. و در پاسخ این سؤال که: پس تو کیستى؟ پاسخ مى دهد: «من، جاى گزین پس از او هستم».(5)
دقّت و تأمّل در معناى واژه «خلیفه»، خود، بیانگر این معناست. خلیفه به معناى جانشین است و جانشین، کسى است که وظیفه شخص پیشین را به عهده دارد و جاى خالى او را پُر مى کند، و چون وظیفه اصلى و محورى پیامبر صلى الله علیه و آله، هدایتگرى و راه نمونى مردمان به سوى رستگارى است، تنها، فردى شایستگى عنوان خلافت را خواهد داشت که به بهترین وجه به هدایت مردمان بپردازد.
به همین دلیل است که پیامبر صلى الله علیه و آله، مبلّغان دین را خلفاى خود شمرده است. در حدیثى آمده است:
قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: اللّهُمَّ ارحَم خُلَفائى قیلَ: یا رَسولَ اللّهِ وَ مَن خُلَفاؤکَ؟ قالَ: الَّذینَ یَأتونَ مِن بَعدى یَروونَ حَدیثى و سُنَّتى.(6)
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «خدایا! جانشینان مرا رحمت فرما». سؤال شد: جانشینان تو، چه کسانى اند؟ فرمود: «کسانى که پس از من مى آیند و حدیث و سنّت مرا روایت مى کنند».
حکومت، تنها وسیله و ابزارى بوده است که پیامبر صلى الله علیه و آله از آن استفاده کرده و هدف خویش را گسترش داده اند. پیامبر صلى الله علیه و آله چه حکومت داشته باشد یا آن را در اختیار نداشته باشد (همانند دوران سخت مکّه)، وظیفه خویش را به انجام رسانده است.
توجیهات و تأویلاتى که به نقل از محقّقان حدیثى اهل سنّت در پى مى آید، نشان دهنده این مطلب است که آنان بدون توجّه به علّت غایى بعثت پیامبران، به معناى شایع «خلیفه» توجّه کرده اند و در میان حاکمان و قدرتمداران، به دنبال خلیفه گشته اند. بدیهى است که حاکمان ظالم و خونریزى همانند یزید و عبد الملک را نمى توان خلیفه بزرگ ترین پیامبران الهى و خاتم آنان دانست.
بارى! تردیدى نیست که هدف پیامبر صلى الله علیه و آله از این سخن، معرّفى بهترین کسانى است که پس از او شایستگى کامل را براى رهبرى امّت اسلامى دارند؛ لیکن با عنایت به این که مقام نبوّت، منزّه از سخن لغو یا معمّاگونه است، مسئله مهم در فقه الحدیث و فهم سخن پیامبر خدا، تعیین مصداق خلفاى دوازده گانه اى است که ایشان، آنان را به عنوان خلفاى شایسته خود، معرّفى نموده است؟
از نگاه پیروان اهل بیت علیهم السلام، پاسخ این سؤال، روشن است؛ زیرا آنان بر این باورند که خلفاى دوازده گانه پیامبر صلى الله علیه و آله، دوازده تن از اهل بیت ایشان اند که اوّلین آنها امام على علیه السلام و آخرین آنها امام مهدى علیه السلام است که هم اکنون، زنده است و روزى جهان را پُر از عدل و داد خواهد کرد.(7)
محدّثان اهل سنّت با این که حدیث جابر بن سَمُره را صحیح مى دانند، پاسخ روشنى براى تبیین مصادیق خلفاى دوازده گانه ندارند، تا آن جا که ابن جوزى در کتاب کشف المشکل مى گوید:
اگر چه در باره این حدیث جستجوى بسیار کردم و در مورد آن سؤال نمودم، لیکن کسى را نیافتم که مقصود [واقعى]آن را بداند.(8)
مهلّب نیز چنین تصریح مى نماید:
کسى را نیافتم که به معناى حقیقى این حدیث، رسیده باشد.(9)
همچنین ابن حجر، اجمالاً عدم فهم حدیث یاد شده را تأیید مى کند.(10)
البتّه عدّه اى از جمله افراد یاد شده خواسته اند که ولو به صورت احتمال، مقصود از خلفاى دوازده گانه را بیان کنند؛ لیکن با تأمّل در آنچه گفته اند، مشخّص مى گردد که مدّعاى آنان، نه از حیث عدد و نه از حیث ویژگى ها با آنچه پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده، قابل انطباق نیست که در این جا به شمارى از آرا، اشاره مى کنیم.(11)
1) ر. ک: ص 311 (اهل بیت علیهم السلام / فصل یکم / شمار امامان اهل بیت علیهم السلام / تعبیر «دوازده خلیفه»).
2) ر. ک: ص319 (اهل بیت علیهم السلام / فصل یکم / شمار امامان اهل بیت علیهم السلام / تعبیر «دوازده امام»).
3) ر. ک: ص 323 (اهل بیت علیهم السلام / فصل یکم / شمار امامان اهل بیت علیهم السلام / تعبیر «دوازده وصى»).
4) ر. ک: ص 319 (اهل بیت علیهم السلام / فصل یکم / شمار امامان اهل بیت علیهم السلام / تعبیر «دوازده امیر»).
5) النهایة: ج 2 ص 69.
6) کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 4 ص 420 ح 5919.
7) ر. ک: ص 333 (اهل بیت علیهم السلام / فصل یکم / احادیث در بر دارنده ی شمار امامان و نام هاى آن).
8) کشف المشکل: ج 1 ص 449. نیز، ر. ک: فتح البارى: ج 13 ص 212.
9) ر. ک: فتح البارى: ج 13 ص 211.
10) فتح البارى: ج 13 ص 212.
11) براى آگاهى بیشتر، ر. ک: فتح البارى: ج 13 ص 211 – 215 و المسائل الخلافیّة، على آل محسن: ص 15 – 38.