جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

چند نکته در باره ی سند این متن

زمان مطالعه: 3 دقیقه

الف – تنها مستند سندِ یاد شده، گفته ی شیخ نور الدین عبد اللّه بَحرانى (مؤلّف عوالم العلوم و از علماى قرن دوازدهم هجرى) است که بر فرض ثبوت، مى گوید: «به خطّ سیّد هاشم بحرانى دیدم…»؛ ولى صحّت تشخیص ایشان در این که آن خط، ضرورتاً خطّ سیّد هاشم بحرانى بوده است، قابل اثبات نیست!

ب – سیّد هاشم بحرانى(1) که این سند، منسوب به اوست، این حدیث را در کتاب هاى خود (غایة المرام و تفسیر البرهان) نیاورده است، با این که او در این کتاب ها به جمع آورى احادیث، همّت داشته است، نه ارزیابى و تصحیح آنها؛ بلکه آنچه او در این کتاب ها آورده، سنداً و متناً مخالف چیزى است که این خط به او نسبت مى دهد.

ج – بسیارى از محدّثان بزرگ شیعه، همچون: کلینى، طوسى، مفید، طَبْرِسى و ابن شهرآشوب که در این سلسله سند آمده اند ـ، در کتب خود، حدیث کسا را به گونه ی دیگرى آورده اند که مخالف متن مورد بحث است.(2)

د – سلسله سندى که براى این متن در حاشیه ی عوالم ذکر شده، به قدرى اشکال دارد که اگر کسى اطّلاعى از علم رجال داشته باشد، نادرست بودن آن را آشکارا تشخیص مى دهد.(3)

ه ـ متن مورد بحث، علاوه بر این که مخالف همه متن هاى معتبر است، سستى هایى دارد که بر اهل درنگ و دقّت، پوشیده نیست.(4)


1) او سیّد هاشم بن اسماعیل کتکانى بحرانى (م 1107 ق) است که در کتکان از نواحى بحرین به دنیا آمد. تراجم نویسان، شخصیت علمى و عملى او را ستوده اند. او از شیخ حر عاملى اجازه نقل حدیث داشت. گفته شده: «او 75 کتاب تألیف کرد؛ امّا نوشته هایش از غلو و سستى خالى نیست» (ر. ک: أعیان الشیعة: ج 10 ص 249، أمل الآمل: ج 2 ص 341، ریاض العلماء: ج 5 ص 310، العلّامة السیّد هاشم البحرانى، فارس تبریزیان).

2) براى نمونه، ر. ک: الأمالى، طوسى: ص 263 و 368، الأمالى، صدوق: ص 381 – 382، مجمع البیان: ج 8 ص 559. نیز، براى مطالعه ی گسترده تر همه نقل ها، ر. ک: همین دانش نامه: ج 9 ص 231 – 247 و 261 – 301.

3) در این خصوص مطالب زیر، شایان توجّه اند: اوّلاً: محقّق محترم کتاب عوالم العلوم، در پانوشت کتاب در باره ی سند مزبور مى نویسد: گفته اند: سیّد ماجد بحرانى که در سند این روایت آمده، اگر پسر هاشم بن على باشد که شرح حال او را صاحب الحدائق در کتاب لؤلؤة البحرین و شیخ نورى در خاتمة المستدرک آورده، سیّد هاشم بحرانى، از او نمى تواند روایت کند چه برسد به این که او از مشایخ سیّد هاشم باشد، چرا که سیّد ماجد در سال 1208 در گذشته، و سیّد هاشم در حدود سال 1107 و با این حساب، میان این دو، نزدیک هشتاد سال فاصله است. و اگر منظور سیّد ماجد بن محمّد بحرانى باشد که شیخ حر عاملى در بخش دوم کتاب أمل الآمل از او یاد کرده و گفته که هم عصر او و شخصى دانشمند و جلیل القدر بوده، و در شیراز به امر قضاوت اشتغال داشته و سپس در اصفهان قاضى شده است، باید گفت: از این شخص در زمره ی مشایخ و اسانید اخبار، یادى نشده است؛ بلکه به دلیل فاصله ی زمانى این دو، و هم طبقه نبودن، ظاهراً وى از شیخ حسن بن زین العابدین (پسر شهید ثانى و مؤلف کتاب معالم) هم روایت نکرده است (ر. ک: عوالم العلوم / فاطمة الزهراء علیهاالسلام: ج 2 ص 930 پانوشت دوم). ثانیاً: یکى از محقّقان علم رجال، در دست نوشتى که از ایشان در اختیار است، نگاشته است: یک. این حدیث به شکل مزبور، اوّلین مرتبه در حاشیه کتاب عوالم مرحوم سیّد هاشم بحرانى نقل شده است. این جانب تصویر نسخه خطّى آن را دیدم و همان گونه که مرحوم شهید [آیة اللّه محمّد على] صدوقى نیز براى آقاى [آیة اللّه جعفر] سبحانى نقل کرده است، به خطّ صاحب عوالم نیست و شخص مجهولى، [آن را] بدون امضا اضافه کرده؛ یعنى معلوم مى شود بعدها توسّط دیگران به آن [نسخه] افزوده شده است. دو. در سند این حدیث، «قاسم بن یحیى الجلّاء» است که از چند جهت مورد خدشه است: الف – نام وى در کتب حدیثى و رجالى ذکر نشده است. ب – احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى، این حدیث را از او نقل مى کند، در حالى که از وى به عنوان مشایخ بزنطى نام برده نشده است. ج – خود او، این حدیث را از ابو بصیر و او هم از ابان بن تغلب نقل مى کند که چنین نقلى در منابع حدیثى و رجالى مطلقاً سابقه ندارد. از مجموع قرائن فوق به دست مى آید که سند فوق، پایه و اساسى ندارد و غیر قابل قبول است، اگر چه اصل واقعه اصحاب کسا و نزول آیه ی تطهیر در شأن اهل بیت علیهم السلام جزو مسلّمات است و شیعه و سنّى بِدان اتّفاق نظر دارند».

4) گفتنى است که اخیراً برخى، براى اثبات اعتبار متن یاد شده، مطالبى نوشته اند که سستى آنها نیز بر اهل فن پوشیده نیست.