تا این جا روشن شد که حدیث کسا به شرحى که گذشت قطعى و غیر قابل تردید و بیانگر یکى از مهم ترین ویژگى هاى اهل بیت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، یعنى ویژگى طهارت و عصمت آنهاست؛ لیکن در این اواخر، متنى به عنوان «حدیث کسا»، در میان شیعیان، شایع گردیده که پایه و اساسى ندارد. نخستین محدّث معروفى که بى اساس بودن این متن را اعلان کرده، مرحوم محدّث قمى (صاحب مفاتیح الجنان) رضوان اللّه تعالى علیه است و شگفت انگیز، این که ایشان اجازه نمى داد کسى بر مفاتیح الجنان، نکته اى بیفزاید و به انجام دهنده ی این کار، نفرین فرستاده است؛(1) ولى با
این حال مى بینیم که متن مذکور، بدان افزوده شده است!(2)
دلایل سست بودن این گزارش، فراوان است که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
1. این متن در هیچ یک از کتب معتبر فَریقَین (شیعه و اهل سنّت) وجود ندارد، حتّى کتاب هایى همچون بحار الأنوار که هدف آنها جمع آورى احادیث منسوب به اهل بیت علیهم السلام بوده است.
مرحوم محدّث قمى در کتاب منتهى الآمال، پس از این که حدیث کسا را علَى الاُصول از احادیث متواتر معرّفى مى کند؛ امّا حدیث کساى معروف را فقط مبتنى بر کتاب منتخب طُرَیحى مى داند و در باره آن مى نویسد:
اما حدیث کسا که در زمان ما شایع است، به این کیفیت، در کتب معتبره معروفه و اصول حدیث و مجامع مُتقنه محدّثان دیده نشده و مى توان گفت از خصایص کتاب منتخب(3) است.(4)
2. تا آن جا که ما مى دانیم و همان طور که محدّث قمى اشاره کرده، نخستین کتابى که این متن را (البتّه بدون ذکر هیچ سندى) نقل کرده است، کتاب المنتخب طُرَیحى است(5) و این، بدان معناست که از صدر اسلام تا حدود هزار سال بعد، این متن، در منابع حدیثى دیده نشده است.(6)
3. شگفت انگیز، این که این متن بى سند، در حاشیه ی نسخه ی خطّى کتاب عوالم العلوم، با سند مى شود(!) که شرح آن چنین است:
رأیت بخطّ الشیخ الجلیل السیّد هاشم، عن شیخه السیّد ماجد البحرانى، عن الحسن بن زین الدین الشهید الثانى، عن شیخه المقدّس الأردبیلى، عن شیخه علىّ بن عبد العالى الکرکى، عن الشیخ على بن هلال الجزائرى، عن الشیخ أحمد بن فهد الحلّى، عن الشیخ على بن الخازن الحائرى، عن الشیخ ضیاء الدّین على بن الشهید الأوّل، عن أبیه، عن فخر المحقّقین، عن شیخه العلّامة الحلّى، عن شیخه المحقّق [الحلّى]، عن شیخه ابن نما الحلّى، عن شیخه محمّد بن إدریس الحلّى، عن حمزة الطوسى صاحب ثاقب المناقب، عن الشیخ الجلیل محمّد ابن شهرآشوب، عن الطبَرسى صاحب الاحتجاج، عن شیخه الجلیل الحسن بن محمّد بن الحسن الطوسى، عن أبیه شیخ الطائفة [الطوسى]، عن شیخه المفید، عن شیخه ابن قولویه القمّى، عن شیخه الکلینى، عن على بن إبراهیم [عن أبیه إبراهیم] بن هاشم، عن أحمد بن محمّد بن أبى نصر البزنطى، عن قاسم بن یحیى الجلاء الکوفى، عن أبى بصیر، عن أبان بن تغلب البکرى، عن جابر بن یزید الجعفى، عن جابر بن عبد اللّه الأنصارى، عن فاطمة الزهراء بنت رسول اللّه صلى الله علیه و آله، قال: سمعت فاطمة أنّها قالت: دخل علىَّ أبى رسول اللّه….(7)
1) چنین گوید این گنهکار روسیاه، عبّاس قمى: بعد از آن که بِعَونِ اللّه تعالى کتاب مفاتیح الجنان را تألیف نمودم و در اقطار منتشر گشت، به خاطرم رسید که در طبع دوم آن، بر آن زیاد کنم دعاى وداعى براى ماه رمضان و خطبه روز عید فطر و زیارت جامعه ائمّة المؤمنین و دعاى «اللّهمَّ إنِّى زُرتُ هذَا الإْمامَ» که در عقب زیارات خوانده مى شود و زیارات وداعى که هر یک از ائمّه علیهم السلام را به آن وداع کنند و رقعه اى که براى حاجت مى نویسند و دعایى که در غیبت امام عصر عجّل اللّه فرجه باید خوانده شود و آداب زیارت به نیابت، به واسطه ی کثرت حاجت به اینها؛ لکن دیدم هر گاه این کار را کنم، فتح بابى شود براى تصرّف در کتاب مفاتیح و بسا شود بعضى از فضولان، بعد از این، در آن کتاب، بعضى از ادعیه ی دیگر بیفزایند یا از آن کم کنند و به اسم مفاتیح الجنان در میان مردم رواج دهند، چنان که در مفتاح الجنان مشاهده مى شود. لا جرم، کتاب را به همان حال خود گذاشتم و این هشت مطلب را بعد از تمام شدن مفاتیح، ملحق به آن نمودم و به لعنت خداوند قهّار و نفرین رسول خدا و ائمّه اطهار علیهم السلام واگذار و حواله نمودم کسى را که در مفاتیح، تصرّف کند (مفاتیح الجنان، خوش نویس: محمّدرضا افشارى، ناشر: پیام آزادى: ص 945 مقدّمه بخشِ «ملحقات مفاتیح الجنان»).
2) محقّق گران قدر، حجّة الإسلام و المسلمین مرحوم على دوانى در ضمن شرح حال محدّث قمى در کتاب مفاخر اسلام چنین آورده است: پس از انتشار کتاب مفاتیح الجنان و استقبال مردم از آن و کمیاب شدن آن، مرحوم شیخ عبّاس قمى اطّلاع مى یابد که شیخ ابراهیم کُتُبى، از کتاب فروشان نجف اشرف، دست اندر کار چاپ مفاتیح است تا از بازار گرم و پررونق آن بهره ببرد. به وى مى گوید: «تو که مى خواستى در نجف، مفاتیح را چاپ کنى، به من مى گفتى تا عربى آن را بدهم چاپ کنى». شیخ ابراهیم مى گوید: «داده ام میرزا احمد زنجانى کاتب بنویسد و گذشته است». قدرى از آن را هم مى دهد و ایشان مى بیند. محدّث قمى، سپس به لبنان و شهر بعلبک مى رود تا تابستان را که هواى نجف بسیار گرم بوده – به خاطر تنگى نفس در آن جا باشد. پس از بازگشت، مى بیند کتاب، چاپ شده است و در آخر آن، از زبان وى نوشته اند: «مطالبى را به کتاب افزودم و از جمله حدیث کسا را آوردم، و از اوّل تا آخر آن را هم دیده ام»، بعد هم نوشته است: «عبّاس بن محمّدرضا القمّى»! حاج شیخ عبّاس، فوق العاده ناراحت مى شود و سخت به شیخ ابراهیم (بانى چاپ) و میرزا احمد زنجانى (کاتب)، اعتراض مى کند که: اینها چیست که از زبان من نوشته و چاپ کرده اید؟ کِى من به شما گفته ام از اوّل تا آخر آن را خوانده ام؟ و چه حقّى داشتید؟… من که اینها را لازم نمى دانستم، متوجّه بوده ام. مثلاً حدیث کسا را من در سندش تردید دارم و به همین جهت در مفاتیح نیاوردم. به میرزا احمد زنجانى کاتب هم مى گوید: من این همه به تو کمک کردم، دادم سفینة البحار را بنویسى و تو با این کتاب من چنین کردى؟… شیخ ابراهیم مى گوید: گذشته است. ما خرجى کرده ایم و کتاب، چاپ شده است (مفاخر اسلام: ج 11 ص 281).
3) المنتخب فى المراثى و الخُطب، اثر فخر الدین محمّد بن على نجفى (م 1085 ق) معروف به شیخ طُریحى، متولّد نجف است. مرحوم شیخ عبّاس قمى، در نقلى در باره این کتاب، آورده است: «شیخ طریحى… در کتاب منتخب، مسامحات بسیارى نموده که بر اهل بصیرت و اطّلاع، پوشیده نیست» (منتهى الآمال، شیخ عبّاس قمى، قم: هجرت، 1373 ش: ج 1 ص 873).
4) منتهی الآمال: ج1 ص 820 (باب پنجم: ذیل عنوان «روانه کردن یزید، اهل بیت را به مدینه»).
5) المنتخب: ص 259 (چاپ نجف: مطبعة الحیدریة). این متن، در چاپ جدید المنتخب (بیروت: دارالأعلمی، 1412ق)، تفاوتهایی با چاپ پیشین دارد.
6) گفتنی است که بخشی از این متن یا مشابه آن، از «یا ملائکتی» تا «إلا لأجلکم» در کتاب غرر الأخبار و درر الآثار (ص 298 – 299) تألیف حسن بن ابی الحسن محمد دیلمی از علمای قرن هشتم آمده، گرچه در این کتاب هم سندی برای آن ذکر نشده است.
7) عوالم العلوم: ج 2 ص 930.