52. مروج الذهب- به نقل از ابو دعامه-: در بیمارى امام هادى علیه السلام که بر اثر آن در این سال از دنیا رفت، به عیادت ایشان رفتم. چون خواستم ایشان را ترک کنم، به من فرمود: «اى ابو دعامه! حقّ تو [بر ما] واجب گشت. پس آیا حدیثى برایت نگویم که تو را شادمان سازد؟». گفتم: چه قدر محتاج آنم، اى فرزند پیامبر خدا؟
فرمود: «پدرم محمّد بن على، برایم نقل کرد و گفت: پدرم على بن موسى برایم نقل کرد و گفت: پدرم موسى بن جعفر برایم نقل کرد و گفت: پدرم جعفر بن محمّد برایم نقل کرد و گفت: پدرم محمّد بن على برایم نقل کرد و گفت: پدرم على بن الحسین برایم نقل کرد و گفت: پدرم حسین بن على برایم نقل کرد و گفت: پدرم على بن ابى طالب برایم نقل کرد و گفت: پیامبر خدا فرمود: بنویس، اى على! گفتم: چه بنویسم؟ فرمود: بنویس: «به نام خداى مهرگستر مهربان. ایمان، چیزى است که در دل ها جاى گیرد و کردار، آن را تأیید کند و اسلام، چیزى است که بر زبان جارى شود و زناشویى با آن روا گردد»».
گفتم: اى پسر پیامبر خدا! به خدا سوگند که نمى دانم کدام یک از این دو، نیکوتر است: خود حدیث، یا سند آن؟
فرمود: «این حدیث، در کتابى است که به خطّ على بن ابى طالب و با املاى پیامبر خدا نوشته شده و ما آن را پسر از پدر، به ارث مى بریم».
53. الکافى- به نقل از حُمران بن اَعیَن-: از امام باقر علیه السلام شنیدم که مى فرماید: «ایمان، آن است که در دل، جاى گیرد و آن را به سوى خداوند عز و جل بکشاند و به کار بستن طاعت خدا و گردن نهادن به فرمان او آن را تصدیق کند؛ ولى اسلام، گفتار و کردار ظاهرى است، و این همان است که عموم مردم [مسلمان] از هر فرقه اى، بر آن، متّفق اند و به واسطه ی آن، خون ها حفظ و میراث ها برقرار و ازدواج، جایز مى گردد و همه ی مسلمانان در نماز و زکات و روزه و حج، هم داستان اند و بدان سبب، از کفر در آمده اند و به ایمان، منسوب مى شوند.
اسلام، شریک ایمان نیست؛ امّا ایمان، شریک اسلام است و این دو، در گفتار (شهادتین) و کردار، مشترک اند، چنان که کعبه در مسجد [الحرام] است؛ ولى مسجد در کعبه نیست. همین سان، ایمان با اسلام شریک است؛ ولى اسلام، شریک ایمان نیست. خداوند عز و جلفرموده است: «بادیه نشینان گفتند: ما ایمان آوردیم. بگو: شما ایمان نیاورده اید؛ لیکن بگویید: ما اسلام آوردیم. ایمان هنوز در دل هاى شما داخل نشده است» و سخن خداوند عز و جل، راست ترین سخن است».
گفتم: پس آیا مؤمن، در چیزى از فضایل و احکام و حدود و غیر اینها، امتیازى بر مسلمان دارد؟
فرمود: «نه، هر دو از این جهت، یکسان اند؛ امّا در اعمالشان و در کارهایى که با آنها به خداوند عز و جل تقرّب مى جویند، مؤمن بر مسلمان برترى دارد».
گفتم: آیا نه این است که خداوند عز و جل مى فرماید: «هر کس یک نیکى بیاورد، ده برابر آن پاداش دارد»، در صورتى که شما فرمودى آنان در نماز و زکات و روزه و حج، با مؤمن یک حکم دارند؟
فرمود: «آیا نه این است که خداوند عز و جل فرموده است: «خدا براى او چندین برابر بیشتر مى کند»؟ پس مؤمنان اند که خداوند عز و جل نیکى هایشان را چند برابر مى سازد؛ هر نیکى را هفتاد برابر. این است برترىِ مؤمن [بر مسلمان]، و خدا به اندازه ی درستىِ ایمانش، چندین برابر بر نیکى هایش مى افزاید. خداوند نسبت به مؤمنان، هر نیکى اى که بخواهد، مى کند».
گفتم: بفرمایید که اگر کسى به اسلام در آید، آیا نه این است که وارد ایمان نیز شده است؟
فرمود: «خیر؛ بلکه منسوب به ایمان گشته و از کفر برون شده است. برایت مثالى مى زنم تا بدان وسیله، برترىِ ایمان بر اسلام را دریابى: به من بگو که اگر مردى را در میان مسجد الحرام ببینى، آیا گواهى مى دهى که او را در کعبه دیده اى؟».
گفتم: چنین گواهى دادنى، بر من روا نیست.
فرمود: «اگر وى را در داخل کعبه ببینى، آیا گواهى مى دهى که او داخل مسجد الحرام گشته است؟».
گفتم: بله.
فرمود: «به چه دلیل؟».
گفتم: زیرا او به درون کعبه نمى رسد، مگر آن که [نخست] وارد مسجد شود.
فرمود: «درست است، آفرین» و سپس فرمود: «ایمان و اسلام نیز این گونه اند».