جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ایمان، از نگاه قرآن

زمان مطالعه: 5 دقیقه

همان طور که ملاحظه شد، در همه ی مواردى که گذشت، قرآن، کلمه ی «ایمان» را در معناى لغوىِ آن، یعنى «تصدیق»، به کار برده است، با این تفاوت که گاه این واژه، در تصدیق شریعتى به کار رفته که بر خاتم انبیا نازل شده، گاه در تصدیق قلبى و زبانى و عملىِ حقایق دینى، گاه در تصدیق قلبىِ حقایق دینى، گاه در تصدیق زبانى، گاه در تصدیق تقویت شده ی قلبى جدا از عمل، گاه در تصدیق عملىِ حقایق دینى، گاه در تصدیق مدّعا، و سرانجام، گاه در تصدیق حق یا تصدیق باطل.

بر این پایه، واژه ی «ایمان» در قرآن، کاربردهاى فراوانى دارد، فراتر از وجوهى که در تفسیر القمّى آمده است.(1) ایمانى را که این کتاب آسمانى، جامعه را بدان دعوت مى کند، مى توان چنین تعریف کرد: ایمان، عبارت است از تصدیق حقایقى که پیامبر خاتم از جانب خداوند، براى هدایت انسان ها آورده، همراه با باور قلبى و التزام عملى. از این رو، قرآن کریم با صراحت، ایمان را از کسانى که التزام عملى به آن ندارند، نفى مى کند و مؤکّدا آنان را مؤمن نمى داند، چنان که مى فرماید:

«فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا.(2)

ولى چنین نیست! به پروردگارت سوگند که ایمان نمى آورند، مگر آن که تو را در مورد آنچه میان آنان مایه ی اختلاف است، داور گردانند و سپس از حکمى که کرده اى، در دل هایشان احساس ناراحتى [و تردید] نکنند، و کاملاً سرِ تسلیم فرود آورند».

امّا باور قلبى بدون تصدیق زبانى و التزام عملى، علم است نه ایمان، چنان که قرآن در باره ی فرعونیان مى فرماید:

«وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا.(3)

و با آن که دل هایشان بِدان یقین داشت، از روى ظلم و تکبّر، آن را انکار کردند».

همچنین تصدیق زبانى و التزام عملى بدون باور قلبى، ایمان نیست، چنان که قرآن در باره ی ادّعاى ایمان جمعى از اعراب مى فرماید:

«قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَکِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا.(4)

بادیه نشینان گفتند: «ایمان آوردیم». بگو: «ایمان نیاورده اید؛ لیکن بگویید: اسلام آوردیم»».


1) در تفسیر على بن ابراهیم آمده است: ایمان، در کتاب خدا، چهار وجه دارد: اقرار زبانى که خداوند، آن را ایمان نامید، تصدیق قلبى، عمل و تأیید [از جانب خداوند].یک. ایمان زبانى- که خداوند از آن به ایمان یاد کرده و اهل ایمان را به آن خطاب نموده-، این سخن خداوند است که فرموده: «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذْرَکُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَمِیعًا- وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَّیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَىَّ إِذْ لَمْ أَکُن مَّعَهُمْ شَهِیدًا- وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِّنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَن لَّمْ تَکُن بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یَالَیْتَنِى کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! [در برابر دشمن] آماده باشید (اسلحه ی خود را بر گیرید) و گروه گروه [به جهاد] بیرون روید، یا به طور جمعى روانه شوید. و قطعاً از میان شما کسى هست که کندى به خرج دهد. پس اگر آسیبى به شما رسد، مى گوید: «راستى که خدا بر من نعمت بخشید که با آنان حاضر نبودم» و اگر غنیمتى از خدا به شما برسد- چنان که گویى میان شما و میان او [رابطه ی] دوستى نبوده-، خواهد گفت: کاش من با آنان بودم و به نواى بزرگى مى رسیدم!» (نساء: آیه ی 71- 73). امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر مردم شرق و غرب عالم، این حرف را زده بودند، از ایمان خارج بودند؛ ولى خداوند، آنها را به خاطر اقرار زبانى شان، مؤمن نامیده است و این سخن گفته ی خداوند است که: «اى کسانى که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبر او ایمان بیاورید» (نساء: آیه ی 136). اینان را به خاطر اقرارشان، مؤمن نامیده و آن گاه، به آنها دستور داده که تصدیق کنید». دو. ایمانى که تصدیق قلبى است، این سخن خداوند است: «الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ- لَهُمُ الْبُشْرَى فِى الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ فِى الْأَخِرَةِ؛ همانان که ایمان آورده اند و پرهیزگارى ورزیده اند، در زندگى دنیا و در آخرت، مژده براى آنان است» (یونس: آیه ی 63- 64)، یعنى: کسانى که تصدیق کرده اند. و این سخن خداوند: «وَ إِذْ قُلْتُمْ یَامُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً؛ و آن گاه که: اى موسى! تا خدا را آشکارا نبینیم، هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد» (بقره: آیه ی 55)، یعنى: تو را تصدیق نمى کنیم. و این سخن خداوند: «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید!»، یعنى: اى کسانى که به زبان اقرار کرده اید! تصدیق کنید. پس ایمان راستین، همان تصدیق است و تصدیق هم شروطى دارد که تصدیق، جز با آنها کامل نیست. نیز این سخن خداوند: «لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْأَخِرِ وَ الْمَلَئِکَةِ وَ الْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَ ءَاتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبَى وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِى الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَى الزَّکَاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَ الصَّابِرِینَ فِى الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ؛ نیکوکارى، آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید؛ بلکه نیکى آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آوَرَد، و مال [خود] را با این که دوستش دارد، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در [راهِ آزاد کردنِ] بندگان بدهد، و نماز را برپاى دارد، و زکات را بدهد، و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارند، و در سختى و زیان و به هنگام جنگ، شکیبایند. آنان اند کسانى که راست گفته اند، و آنان همان پرهیزگاران اند» (بقره: آیه ی 177). پس هر کس این شروط را به دست آورد، مؤمنِ تصدیق کننده است. سه. ایمان، به جا آوردن و اداى تکلیف است. این وجه، در این سخن خداوند است که وقتى قبله به سوى کعبه تغییر کرد و صحابه به پیامبر صلى الله علیه و آله گفتند: «اى پیامبر خدا! آیا نمازهاى ما به سوى بیت المقدّس، باطل بوده است؟»، خداوند- تبارک و تعالى- چنین نازل فرمود: «وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ؛ و خدا بر آن نبود که ایمانِ شما را ضایع گرداند» (بقره: آیه ی 143). در این جا نماز را ایمان نامید. چهار. از جمله ی ایمان، تأییدى است که خداوند، آن را در دل مؤمنان قرار داده، که از روح ایمان است. خداوند فرموده است: «لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْأَخِرِ یُوَآدُّونَ مَنْ حَآدَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُواْ ءَابَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ؛ قومى را نمى یابى که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند، [و] کسانى را دوست بدارند که با خدا و رسولش مخالفت کرده اند، هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره ی آنان باشند. در دل این هاست که [خدا] ایمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود، تأیید کرده است» (مجادله: آیه ی 22). دلیل این وجه ایمان، این سخن پیامبر خداست: «زناکار، با وجود ایمان در او، زنا نمى کند. دزد در حالى که مؤمن است، دزدى نمى کند. هنگام زنا، روح ایمان از او جدا مى شود و وقتى از آن کار فارغ شد، بر مى گردد». از ایشان پرسیده شد: چه چیزى از زناکار جدا مى شود؟ فرمود: «آنچه خدا در دلش گذاشته است. هر قلبى دو گوش دارد: بر یکى از آنها فرشته ی راه نمایى کننده است و در دیگرى، شیطانِ فریب دهنده. آن یکى امر مى کند و این یکى باز مى دارد». از موارد ایمان، آن است که خداوند در قرآن از آن سخن گفته، آن جا که فرموده است: «مَّا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ؛ خدا بر آن نیست که مؤمنان را به این [حالى] که شما بر آن هستید، واگذارد، تا آن که پلید را از پاک جدا کند» (آل عمران: آیه ی 179). از جمله ی مؤمنان، کسانى اند که ایمان آورده اند و تصدیق کرده اند؛ ولى ایمانشان را به ستم آلوده اند، چنان که خدا فرموده است: «الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ؛ کسانى که ایمان آورده اند و ایمان خود را به شرک نیالوده اند، آنان راست ایمنى و ایشان راه یافتگان اند» (انعام: آیه ی 82). پس هر که مؤمن است و در گناهانى وارد شده که خدا از آنها نهى کرده، ایمانش را به ظلم آلوده است و ایمانش فایده اى ندارد، مگر آن هنگام که از ظلمى که ایمانش را آلوده کرده، به سوى خدا باز گردد و خالص و ناب شود. اینها وجوه ایمان در کتاب خدایند (تفسیر القمّى: ج 1 ص 30).

2) نساء: آیه ی 65.

3) نمل: آیه ی 14.

4) حجرات: آیه ی 14.