801. امام على علیه السلام:
هان! سوگند به آن کسى که دانه را شکافت و خلایق را آفرید، اگر حضور مردم نبود و این که با وجود یار و یاور، حجّت، تمام است و اگر خدا از عالِمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگىِ ستمگر و گرسنگىِ ستم دیده آرام نگیرند، بى گمان، افسار آن [اشتر خلافت] را بر گردنش مى انداختم [و رهایش مى ساختم] و در پایان، آن را با همان جامى آب مى دادم که در آغاز، آب دادم و هر آینه مى دیدید که این دنیاى شما در نظر من از باد معده (/ آب بینىِ) بزى هم پست تر است.
802. امام على علیه السلام ـ در شرح ویژگى هاى پرهیزگاران، صفات نابه کاران، توجّه دادن به منزلت اهل بیت پاک و گمان نادرست برخى مردم ـ :
بندگان خدا! همانا یکى از محبوب ترین بندگان خدا نزد او، بنده اى است که خداوند، او را در برابر نفْسش یارى رسانده است و از این رو، اندوه را جامه زیرین خود و ترس [از خدا و معاد] را بالاپوش خویش ساخته است. چراغ هدایت در دلش فروزان است وبراى روز مرگ خود، توشه اى فراهم ساخته است… . او یکى از کان هاى دین خدا و کوه هاى زمین اوست. خود را وادار به عدالت کرده و آغاز عدالتِ او، دور ساختن هواى نفْس خویش است. حق مى گوید و بِدان عمل مى کند. هیچ کار نیکى نمى یابد، مگر این که قصدِ آن مى کند و در هر چیزى سودى بیابد، آهنگِ آن مى نماید. عنان خویش را به کتاب خدا سپرده و آن، جلودار و پیشواى اوست. هر کجا بار اندازد، او نیز بار مى اندازد و هر جا منزل کند، او نیز منزل مى کند.
دیگرى، بنده اى است که خود را دانشمند مى نامد، در حالى که چنین نیست؛ بلکه مُشتى نادانى و گم راهى از عدّه اى نادان و گم راه به چنگ آورده و دام هایى از فریب و سخن دروغین، بر سر راه مردم گسترانیده است. کتابِ خدا را بر حسب اندیشه هاى خود، توجیه مى کند و حق (حقیقت) را به هوس هاى خویش متمایل مى گرداند، مردم را از خطرها[ى قیامت]، آسوده خاطر مى گرداند و گناهان بزرگ را کوچک جلوه مى دهد. مى گوید: «به هنگام رو به رو شدن با شبهات درنگ مى کنم» ، حال آن که در دام آنها گرفتار آمده است و مى گوید: «از بدعت ها کناره مى گیرم» ، در حالى که میان آنها غنوده است. چهره[اش] چهره انسان است؛ امّا دلش، دل حیوان است. نه راه راست را مى شناسد تا آن را بپوید و نه بیراهه را تا از آن، باز دارد. این است آن مرده در میان زندگان.
پس به کجا مى روید؟! و به کدام سو از حق منحرف مى شوید؟! علامت ها برپایند و نشانه ها آشکار و مناره ها برافراشته اند. پس این سرگردانى تا چند؟! چرا سرگشته اید، با آن که خاندان پیامبرتان ـ که زمامداران حق [و حقیقت] اند و نشانه هاى دین و زبان هاى راستى اند ـ، در میان شمایند؟! پس آنان را همچون قرآن، حرمت نهید و فرمان برید و بر [چشمه فیض] ایشان در آیید، چونان اشتران تشنه اى که بر گِرد آب، هجوم مى برند. اى مردم! این سخن را از خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله فرا گیرید که فرمود: «آن که از ما مى میرد، به ظاهر مرده است و [در حقیقت] نمرده است، و آن که از ما پوسیده شود، به ظاهر پوسیده است و [در حقیقت] نپوسیده است. پس چیزى را که نمى دانید، نگویید؛ زیرا بیشترِ حق (حقیقت) در چیزى است که انکار مى کنید. و معذور دارید کسى که شما را بر او حجّتى نیست و آن کس، منم. آیا من در میان شما ثقل اکبر (قرآن) را به کار نبستم؟! و [همانند پیامبر صلى الله علیه و آله] ثقل اصغر (عترت) را در میان شما باقى گذاشتم من پرچم ایمان را در میان شما بر زمین فرو کردم و شما را با مرزهاى حلال و حرام آشنا ساختم و از عدالت خویش، جامه عافیت بر قامت شما پوشاندم و بساط معروف را با گفتار و کردارم در میان شما گسترانیدم و خویهاى والا را با رفتار و منش خویش به شما نمایاندم. پس در آنچه که بصیرت به ژرفایش نمى رسد و اندیشه را بدان راه نیست، رأى واندیشه خود را به کار نزنید».
803. امام حسین علیه السلام ـ در باره امر به معروف و نهى از منکر ـ :
اى مردم! از بدگویى خداوند نسبت به ملّایان یهود پند گیرید که خداوند، بدین وسیله دوستان خویش را اندرز داده است، آن جا که مى فرماید: «چرا عالمان ربّانى و دانشمندان، آنان را از گفتار گناه آلودشان نهى نمى کنند؟» و فرمود: «کافران بنى اسرائیل لعنت شدند» تا آن جا که فرماید: «چه بد بود آنچه انجام مى دادند!». خداوند، آنان را از این رو نکوهش کرده است که ایشان از ستمگرانى که در میانشان بودند، زشتکارى و تباهى مى دیدند؛ امّا به طمع بهره اى که از آن ستمگران مى بردند و به سبب هراس از آنچه از آن مى ترسیدند، آنان را از کردارهایشان باز نمى داشتند، در حالى که خداوند مى فرماید: «از مردم نترسید و از من بترسید».
و فرمود: «مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند، به نیکى فرمان مى دهند و از زشتکارى باز مى دارند». خداوند از امر به معروف و نهى از منکر به عنوان فریضه اى از جانب خود، آغاز کرده است؛ چون مى دانسته که هر گاه این فریضه ادا گردد و بر پاى داشته شود، تمام فرایض دیگر از آسان و دشوارْ بر پاى داشته خواهند شد؛ چرا که امر به معروف و نهى از منکر، دعوتِ به اسلام، همراه با ردّ مظالم و مخالفت با ستمکار و تقسیم بیت المال و غنایم و گرفتنِ به جاىِ صدقات (زکات) و هزینه کردنِ به جاى آنهاست.
بارى، شما ـ اى جماعت ـ گروهى هستید که به دانش شهره اید و به نیکى ناموَر و به خیرخواهى معروف و به لطف خداوند، در دل هاى مردمان، شکوه و هیبت دارید. بزرگان [و قدرتمندان] از شما پروا مى کنند و ناتوانان گرامى تان مى دارند و آن کسى هم که شما را بر او مزیتى نیست و وامدار احسانتان نیست، شما را بر خویشتن ترجیح مى دهد. نیازمندان، هر گاه از رسیدن به نیاز خود در مانند، شما را واسطه قرار مى دهند و در کوچه و خیابان با شوکت شهریاران و کرامت بزرگان، گام بر مى دارید. آیا این همه، از آن رو نیست که شما به منزلتى رسیده اید که از شما انتظار مى رود به بر پا داشتن حقّ خدا قیام کنید، هرچند در بر پاى داشتن بیشتر حقّ او کوتاهى مى ورزید؟! شما حقّ امامان را خوار شمردید و حقّ ناتوانان را تباه ساختید؛ ولى آنچه را حقّ خود مى پنداشتید، طلب کردید. نه مالى را بخشیدید و نه جانى را در راه جان آفرین به خطر افکندید و نه به خاطر خدا با عشیره اى دشمنى ورزیدید و با این حال از خداوند، تمنّاى بهشت او و هم جوارى با رسولانش و ایمنى از عذابش را دارید!
اى کسانى که از خداوند، این گونه آرزوها دارید! بیم آن دارم که کیفرى از کیفرهاى او بر شما فرود آید؛ چرا که شما از کرامت الهى به چنان پایگاهى رسیدید که به واسطه آن بر دیگران برترى یافتید. شما کسانى را که به خداشناسى معروف اند، گرامى نمى دارید، حال آن که شما به خاطر خدا در میان بندگان او گرامى داشته مى شوید. شما پیمان هاى خدا را شکسته شده مى بینید؛ امّا به هراس نمى افتید، در حالى که براى شکسته شدن برخى از پیمان هاى پدرانتان به وحشت مى افتید و نگران مى شوید. عهد و زنهار پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را تحقیر شده و نابینایان و لالان و زمینگیران را در شهرها[ى جهان اسلام] وا نهاده مى بینید ؛ امّا نه دل مى سوزانید و نه در مقام و منزلتى که دارید، کارى مى کنید و نه بدان کس که در این باره کارى مى کند، یارى مى رسانید و با تملّق و چاپلوسى پیش ستمگران، خود را ایمن [و آسوده خاطر] مى سازید. همه اینها از آن مواردى است که خداوند به شما فرمان داده است تا هم خود از آن کناره گیرید و هم یکدیگر را از آن باز دارید؛ امّا شما از آن [مأموریت] غفلت مى ورزید. اگر شعور داشتید، [در مى یافتید که] مصیبت شما از همه مردم، بزرگ تر است؛ چرا که مقام و منزلت عالمان، از شما ستانده شده است، و این از آن روست که مجارى امور و احکام، به دست کسانى است که خدا را مى شناسند و بر حلال و حرام او امین اند؛ امّا این منزلت از شما گرفته شده است و این از شما سلب نگشت، مگر به سبب پراکنده شدن شما از پیرامون حق و اختلافتان در سنّت [پیامبر صلى الله علیه و آله] که آشکار و روشن بود. اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا رنج تحمّل مى کردید، در کارهاى خداوند، مرجع همگان مى شدید؛ لیکن شما خود، ستمگران را بر منزلت خویش مسلّط ساختید و زمام امور خدا را به دست آنان سپردید؛ آنان که به شبهات عمل مى کنند و در راه خواهش هاى نفسانى گام بر مى دارند. گریز شما از مرگ و علاقه تان به این زندگى که به هر حال از شما جدا خواهد شد، آنان را بر این مقام، تسلّط بخشیده است. شما ناتوانان را به چنگال آنان سپردید که برخى بنده و مقهور و برخى دیگر در تأمین معاش خود، درمانده و مغلوب گشته اند. در کار کشوردارى، خودسرانه عمل مى کنند و جامه رسوایى هوسرانى هایشان را [بى محابا] به تن کرده اند؛ چرا که تبهکاران را الگوى خویش ساخته اند و بر خداوند جبّار، گستاخ شده اند. در هر یک از شهرهایشان خطیبى زبان آور بر منبر دارند. پس میدان برایشان خالى گشته و دست هایشان در آن، باز است و مردم، چاکران و غلامان آنها گشته اند و دست تعرّضى را از خود دور نتوانند کرد. برخى زورگوى و سرسخت اند و بر ناتوانان مى تازند و سخت مى گیرند و برخى فرمان روایانى هستند که آفریننده باز گرداننده را نمى شناسند.
شگفتا! و چرا در شگفت نباشم، در حالى که زمین در اختیار دغلکارى غاصب و سرکش و باجگیرى ستم پیشه و حاکمى است که به مؤمنان رحم نمى کند؟! در کشمکشى که ما داریم و در مشاجره اى که میان ماست، خداوند، تنها حَکم و داور است.
بار خدایا! تو خود مى دانى که آنچه از ما سر زده، نه از روى رقابت در قدرت بود و نه براى به دست آوردن حطام دنیایى؛ بلکه به خاطر آن بود که نشانه هاى دین تو را نمایان سازیم و صلاح [و آبادانى] را در سرزمینت آشکار گردانیم و بندگان ستم دیده ات آسایش و امنیت یابند و فرایض و سنّت ها و احکامت به کار بسته شود. پس اگر شما (مردم)، ما را یارى نرسانید و به ما حق ندهید، ستمگران بر شما زور مى شوند و در راه خاموش ساختن نور پیامبرتان مى کوشند. خداوند، ما را بس است. به او توکّل مى کنیم و به او روى مى آوریم و بازگشت، به سوى اوست.
804. امام زین العابدین علیه السلام ـ در اندرزنامه اش به محمّد بن مسلم زهرى ـ :
خداوند، ما و تو را از فتنه ها نگه دارد و بر تو از آتش [دوزخ] رحم کند. تو اینک به حالى در افتاده اى که هر کس تو را بدین حال ببیند، سزد که بر تو رحم آورد؛ که نعمت هاى خداوند، تو را سنگین بار ساخته که تنى سالم و عمرى دراز ارزانى ات داشته است. حجّت هاى او بر تو تمام گشته است، بدان سبب که بار کتابش را بر دوش تو نهاده [و قرآن را مى شناسى] و تو را در دینش فقیه [و آگاه] ساخته و سنّت پیامبرش محمّد صلى الله علیه و آله را به تو شناسانده است. در هر نعمتى که به تو ارزانى داشته و در هر حجّتى که بدان وسیله برایت حجّت آورده، فریضه اى بر تو واجب گردانیده است و مُرادش جز این نیست که سپاس گزارى تو را در آن بیازماید و تفضّلى را که به تو نموده، آشکار گرداند و فرموده است: «اگر سپاس بگزارید، بى گمان، [نعمت] شما را افزون مى گردانم و اگر ناسپاسى کنید، به راستى که عذاب من سخت است».
پس بنگر که فرداى قیامت، چگونه مَردى خواهى بود، آن گاه که در پیشگاه خداوند بِایستى و او از نعمت هایش بر تو بپرسد که: آنها را چگونه پاس داشتى؟ و از حجّت هایش بر تو بازخواستت کند که: آنها را چگونه به جاى آوردى؟ هرگز مپندار که خداوند، از تو عذر و بهانه اى خواهد پذیرفت و یا به کوتاهى کردن هاى تو رضایت خواهد داد. هیهات، هیهات! نه چنین است. او در کتاب خویش از علما پیمان گرفته، آن جا که فرموده است: «باید آن (حقایق کتاب) را براى مردم بیان کنید و آن را کتمان مکنید».
بدان که کمترین حقیقتى را که کتمان کرده اى و سبک ترین بارى را که بر دوش دارى، این است که با نزدیک شدنت به ستمگر و پذیرش دعوت او ـ آن گاه که تو را دعوت کرد ـ مونس تنهایى ستمگر شدى و راه گم راهى را برایش سهل و هموار ساختى. وه! چه مى ترسم که فردا[ى قیامت] همراه خیانتکاران به کیفر گناهت گرفتار آیى و از آنچه در برابر یارى رساندنت به ستم ستمگران گرفته اى، بازخواست شوى. تو چیزى را از کسى که به تو بخشیده است، گرفته اى که از آنِ تو نیست و به کسى نزدیک شده اى که حقّ هیچ کس را نپرداخته است و تو نیز از زمانى که به او نزدیک گشته اى، از باطلى جلوگیرى نکرده اى. تو کسى را به دوستى گرفته اى [و دعوتش را اجابت کرده اى] که با خدا به دشمنى برخاسته است. آیا نه این است که با دعوت او از تو ـ آن گاه که تو را [به همکارى] دعوت کرد ـ تو را محورى براى به چرخش در آوردن آسیاب ستمگرى هایشان و پلى براى عبور به سوى بلا آفرینى هایشان و نردبانى براى ضلالتشان و مبلّغ گم راهى شان و پوینده راهشان قرار دادند؟! به واسطه تو کارى کرده اند که مسلمانان به علما[ى راستین] نیز به دیده شک و بدگمانى بنگرند و به وسیله تو، دل هاى نادانان را به دنبال خود مى کشانند. [حتّى] مقرّب ترین وزیران و نیرومندترین یاران آنها هم در درست جلوه دادن تباهکارى هاى آنان و کشاندن مردم از خاص و عام به سوى آنان به پاى تو نرسیدند. چه اندک است آنچه به تو دادند در مقایسه با آنچه از تو گرفتند و چه ناچیز است آنچه [از دنیا] برایت آباد ساختند و چه عظیم است آنچه از تو (خانه ایمان و آخرتت را) ویران ساختند! پس مراقب نفْس خود باش که کسى جز تو آن را نپاید و چونان مردى مسئول، به حساب نفست رسیدگى کن.
بنگر که چگونه از کسى که تو را در خُردى و بزرگى ات با نعمت هایش پرورانده، سپاس مى گزارى؟ وه! چه مى ترسم که تو آن گونه باشى که خداوند در کتابش فرموده است: «پس بعد از آنان، جانشینانى وارثِ کتاب [آسمانى] شدند که متاع این دنیاى پست را مى گیرند و مى گویند: بخشیده خواهیم شد». تو در سراى ماندگارى نیستى. تو در سرایى هستى که بانگ رحیل سر داده است. مگر انسان پس از همگنانش [که رفته اند]، چه اندازه مى زِیَد؟! خوشا به حال کسى که در دنیا هراسناک به سر برد و بدا به حال آن کسى که بمیرد و پس از او گناهانش بماند!
بر حذر باش؛ زیرا خبردار شده اى و بشتاب؛ زیرا مهلتت محدود است. تو با کسى معامله مى کنى که نادان نیست و آن که مراقب توست، [لحظه اى] غافل نمى شود. آماده شو؛ زیرا سفرى دور و دراز به تو نزدیک شده است و [درد] گناهت را درمان کن؛ زیرا مرضى سخت به جانت راه یافته است.
گمان مبر که قصدم توبیخ و سرزنش و نکوهش کردن توست؛ بلکه مى خواهم خداوند، اندیشه از دست رفته ات را جان دهد و دین از کف رفته ات را به تو باز گرداند و این سخن خداى متعال در کتابش را یادآور شوم که فرموده است: «یادآورى کن که یادآورى، مؤمنان را سود مى بخشد».
تو یاد آن عدّه از همسالان و همگنانت را که رفته اند، به دست غفلت سپرده اى و پس از آنان، چونان تک شاخ قوچى هستى که شاخ دیگرش شکسته است [و تنها و بى یاور مانده اى]. بنگر که آیا آنان نیز به همان بلایى گرفتار شدند که تو شده اى یا آنها هم در همان مهلکه اى افتادند که تو افتاده اى؟ و یا آیا فکر مى کنى خیرى را یادآور شده اى که آنان فرو گذاشتند و چیزى را مى دانى که آنان نمى دانستند؟ [نه چنین است؛] بلکه تو از مقام [و منزلتى] بهره مند گشته اى که سبب شده است تا در دل هاى توده مردم جاى گیرى و به تو عشق ورزند. پس، از اندیشه ات پیروى مى کنند و فرمان تو را به کار مى بندند. اگر تو چیزى را روا شمارى، آنان نیز روایَش مى شمارند و اگر چیزى را ناروا دانى، آنها نیز آن را ناروا مى دانند، حال آن که تو از این شایستگى برخوردار نیستى؛ امّا علاقه آنان به آنچه تو دارى (علم) و از دست رفتن علمایشان و چیره آمدن نادانى بر تو و بر ایشان و ریاست طلبى و دنیاخواهى تو و آنان، موجب شده است تا از تو پشتیبانى و پیروى کنند. آیا نمى بینى که تو خود، گرفتار چه جهل و غفلتى شده اى و مردم دچار چه بلا و فتنه اى گشته اند؟! بى گمان، تو آنان را گرفتار کرده اى و به فتنه در افکنده اى و از کار و زندگى بازشان داشته اى؛ زیرا همه مشتاق آن اند که در دانش، به پایه تو برسند یا به مانند آنچه تو دست یافته اى، دست یابند. از این رو، به واسطه تو به دریایى که ژرفایش ناپیداست و به بلایى که اندازه اش نامعلوم است، در افتادند. خدا به داد ما و تو برسد و اوست که دست مدد به سویش دراز مى شود!
پس اینک از این وضعى که دارى، روى بگردان تا بِدان شایستگانى بپیوندى که در جامه هاى ژنده و فرسوده خویش مدفون گشته اند و شکم هایشان [از شدّت گرسنگى و روزه دارى] به پشت هایشان چسبیده است. میان آنان و خداوند، حجابى نیست، دنیا فریبشان نمى دهد و آنها نیز فریفته دنیا نمى شوند. خواستند و طلبیدند و دیرى نپایید که [به خواسته اخروى خود] رسیدند. وقتى دنیا با چون تویى که سال خورده و دانشمند و دم مرگ هستى، چنین کند، پس جوان نورسته اى که از دانش، بى بهره است و اندیشه اى ناپخته و خردى ناقص دارد، چگونه ایمن مى ماند؟! إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون. به که باید تکیه کرد و از چه کسى باید عذر خواست؟ از اندوه خود و وضعى که در تو مى بینیم، به خدا شِکوه مى کنیم و مصیبتى را که به واسطه تو بر ما وارد شده است، به حساب خدا مى گذاریم.
پس بنگر که سپاس گزارىِ تو از کسى که در خُردى و بزرگى ات تو را با نعمت هایش پرورده، چگونه است و کسى را که به واسطه دینش تو را در میان مردم، خوش نام کرده است، چگونه بزرگ مى دارى و از خلعت کسى که با پوشاندن آن بر قامت تو، تو را در میان مردم پوشیده [و آبرومند] داشته است، چگونه نگهدارى مى کنى و نزدیکى یا دورى تو از کسى که به تو فرمان داده است که خود را به او نزدیک کنى و در برابرش خوار [و فروتن] باشى، تا چه حد است؟ تو را چه شده که از خواب [غفلتِ] خود، بیدار نمى شوى و از لغزشت توبه نمى کنى که بگویى: به خدا سوگند که من حتّى یک بار هم براى خدا به زنده کردن [حکمى از احکام] دین او و میراندن باطلى اقدام نکردم؛ زیرا همین خود، سپاس گزارى تو از کسى است که این بار [دانش] را بر دوش تو نهاده [و به کارت گرفته] است! وه چه قدر مى ترسم که تو از آنانى باشى که خداوند متعال، در کتابش فرموده است: «نماز را تباه ساختند و از خواهش هاى نفسانى پیروى نمودند. پس زودا که کیفر گم راهى را بیابند!». خداوند، کتابش را بر دوش تو نهاد و عملش را به امانتْ، نزد تو سپرد؛ امّا تو آن را تباه کردى. خداى را سپاس و ستایش مى گوییم که ما را از آنچه تو را بدان گرفتار ساخت، به سلامت داشت. والسلام.
805. الکافى ـ به نقل از یزید بن عبد اللّه، از شخصى که برایش حدیث کرد ـ :
امام باقر علیه السلام به سعد الخیر نوشت: «به نام خداوند بخشاینده مهربان. امّا پس از سپاس پروردگار، من تو را به پروا داشتن از خدا سفارش مى کنم؛ زیرا تقوا سبب ایمن ماندن از تباهى دنیا و سود بردن در فرجامین جایگاه است. خداوند عز و جل به واسطه تقوا بنده را از چیزهایى (خطرات و مهلکه هایى) حفظ مى کند که از دسترس اندیشه و خرد او به دورند و به واسطه تقوا، کورى و نادانى او را مى زداید. به واسطه تقوا بود که نوح و آنها که در کشتى با او بودند، [از مهلکه طوفان] و صالح و پیروانش از [بلاى] صاعقه رستند. به واسطه تقوا بود که شکیبایان به رستگارى رسیدند و آن جماعت برگزیده و شریف (نوح و صالح و پیروان آنها و شکیبایان امّت هاى پیشین)، از مهلکه ها نجات یافتند. اینان را [هم اینک] برادرانى است که همان راه را مى پویند و همان فضیلت را مى جویند. به سبب [شنیدن] کیفرهایى که از طریق کتاب خدا [در باره گنهکاران و جنایتکاران و شهوت پرستان] به آنان ابلاغ شده، جلوى طغیان شهوات خود را گرفته اند و خداوند را براى آنچه روزى شان فرموده، ستوده اند ـ که اوست شایسته ستایش ـ و خویشتن را به خاطر کوتاهى کردن هایشان [در طاعت و عبادتْ] نکوهیده اند، که اینان، خود را [به سبب کوتاهى در طاعت و عبادت خدا] همواره شایسته نکوهش مى دانند، و دانستند که خداوند ـ تبارک و تعالى ـ که بردبار و داناست، در حقیقت، بر کسى خشم مى گیرد که خشنودى او را پذیرا نگشته باشد و [رحمت و نعمت خود را] از کسى دریغ مى دارد که عطاى او را نپذیرفته باشد و کسى را گم راه مى سازد که هدایت او را قبول نکرده باشد. سپس به گنهکاران، این امکان را داده تا با جایگزین کردن خوبى ها به جاى بدى هایشان توبه کنند و در قرآن با صدایى بلند و پیوسته بندگانش را به این کار فرا خوانده و مانع دعاى بندگانش نشده است. پس لعنت خدا بر کسانى که آنچه را خدا فرو فرستاده است، کتمان مى کنند! خداوند، رحمت را بر خویشتن فرض نمود. پس رحمت او بر خشمش پیشى گرفت و بدین سان، راستى و عدل [او] تحقّق یافت. بنا بر این، پیش از آن که بندگان، او را به خشم آورند، او به آنان خشم آغاز نمى کند و این [علم که خداوند بر کسى خشم مى گیرد که خشنودى او را پذیرا نگشته باشد و…] ، برخاسته از دانش یقین و شناخت تقواست. خداوند، علم کتاب را زمانى از امّتى گرفت که خود، آن را دور افکندند و دشمنِ آنان را زمانى بر آنها حاکم نمود که خود، او را به حاکمیت پذیرفتند. یکى از نشانه هاى به دور افکندن کتاب، این است که حروف [و کلمات و اِعراب و] آن را پاس داشتند؛ امّا حدود [و احکام و قوانین] آن را تحریف و باژگونه ساختند. پس، آن را روایت مى کنند؛ لیکن به کارش نمى بندند. نادانان از این که آن را براى روایت حفظ کنند، دل شادند و علما و دانایان از این که آن را به کار نبندند، اندوهگین اند.
دیگر از نشانه هاى به دور افکندن کتاب، این است که مشتى نادان را متولّى کتاب [خدا] کردند(1) و آنها هم، ایشان را به آبشخور هوس بردند و از آن جا به سوى هلاکت و نابودى در آوردند و دستگیره هاى دین را تغییر دادند و سپس آن را در میان کم خِردان و کودکان نادان، به ارث گذاشتند.(2) در نتیجه، امّت با وجود فرمان خداى ـ تبارک و تعالى ـ به فرمان انسان ها مراجعه مى کنند و از آنها دستور مى گیرند. بدا به حال ستمگران که ولایت انسان ها را جایگزین ولایت خدا کردند و پاداش آدمیان را جاى گزین پاداش خداوند نمودند و خشنودى مردم را جایگزین خشنودى خدا ساختند و امّت به چنین حال و روزى گرفتار آمدند که در میان آنان، کسانى هستند که در کار عبادت کوشایند؛ امّا در آن گم راهى. [به عبادت خود] دل شادند و فریفته [شیطان]. عبادتشان، هم براى خود آنان مایه فتنه [و گم راهى] است و هم براى کسى که بدانها اقتدا کند.
براى عابدان، در میان فرستادگان الهى، پندهاست. پیامبرى از پیامبران (آدم علیه السلام)، کار طاعت را به سر حدّ کمال مى رساند و سپس تنها در یک مورد، خداى ـ تبارک و تعالى ـ را نافرمانى مى کند و خداوند، او را از بهشت بیرون مى راند و یا [پیامبرى دیگر (یونس علیه السلام) را] در دل نهنگ مى افکند و چیزى جز اعتراف و توبه، او را رهایى نمى بخشد.
پس تو [اى سعد] ، این عالِم نمایان و ترسانماها را بشناس؛ همانان که کتاب [خدا] را کتمان و تحریف کردند و این سوداگرى شان سودى به بار نیاورد و مردمانى ره یافته نبودند.
آن گاه امثال آنها را در میان این امّت بشناس ؛ همانان که حروف و کلمات قرآن را پاس داشتند؛ امّا حدود آن را تحریف و باژگونه ساختند.(3) اینان بر گِرد بزرگان و سران [اکثریت] مى چرخند و هر گاه [این] رهبرانِ هوس، دچار تفرقه و چند دستگى شوند، آنان در کنار آن یک قرار مى گیرند که از دنیاى بیشترى برخوردار باشد. نهایتِ دانش آنان، همین است.(4) اینان پیوسته در کوردلى و طمعکارى، دست و پا مى زنند و هماره صداى ابلیس از زبان آنان شنیده مى شود، که سخن باطل، فراوان مى گویند. علما[ى راستین و ربّانى] در برابر آزاررسانى ها و درشتى ها و سرکوفت زدن هاى آنان، شکیبایى مى ورزند و از این که علما آنان را به اداى تکلیف الهى فرا مى خوانند، بر آنها خرده مى گیرند، در حالى که علما از این که خیرخواهى و ارشاد را فرو گذارند، یا سرگشته گم راهى را ببینند و راه نمایى اش نکنند، یا مرده اى را ببینند و بدو زندگى نبخشند، خود را خیانتکار مى شمارند. پس چه بد مى کنند؛ زیرا خداى ـ تبارک و تعالى ـ در قرآن از آنان پیمان گرفته است که به معروف و به آنچه بدان فرمان داده شده اند، فرا خوانند و از آنچه از آن باز داشته شده اند ،نهى کنند و در راه نیکى و پرهیزگارى، همکارى نمایند و در کار گناه و تجاوز، به یکدیگر کمک نرسانند! علما از دست این نادانان، به ستوه آمده اند؛ [چرا که] اگر اندرز دهند، [آن نادانان] مى گویند: یاغى شده است اگر حق را ـ که رهایش کرده اند ـ تعلیم دهد [و به آن عمل کند]، مى گویند: [با حق] به مخالفت برخاسته است] ؛ چرا که فقط عقاید خودشان را بر حق مى دانند و سخنان علماى راستین را باطل مى شمارند] و اگر گوشه گیرى اختیار کنند، مى گویند: راه جدایى [از امّت] را در پیش گرفته اند، و اگر بگویند: براى سخنان خود، برهان بیاورید، مى گویند: منافق شده اند، و اگر از آنها اطاعت کنند، مى گویند: از خداوند، نافرمانى کرده اند. نابودند این نادانان؛ چرا که نمى دانند و ناآگاهان از آنچه [از کتاب خدا] تلاوت مى کنند، به سبب این که به زبان، کتاب خدا را تصدیق مى کنند؛ امّا با تحریف آن، آن را تکذیب مى کنند و این عمل خود را زشت هم نمى دانند. اینان، شبیه همان احبار و راهبان اند، پیشاهنگان در هوس اند و مهترانِ وادى هلاکت.
گروه دیگرى از آنان نیز هستند که بر سر دو راهى گم راهى و هدایت نشسته اند و ره یافتگان را از گم راهان باز نمى شناسند. مى گویند: مردم [در عهد پیامبر صلى الله علیه و آله] با چنین چیزى (اختلاف و چند دستگى امّت در امر دین) آشنایى نداشتند و نمى دانستند [اختلاف] یعنى چه. راست هم مى گویند؛ [چون] زمانى که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آنان (امّت عصر خود) را ترک کرد و رفت، شریعتى آشکار برایشان باقى گذاشت که شب و روزش از هم متمایز بود؛ [چرا که] نه بدعتى در میان ایشان آشکار شده بود و نه سنّتى در بینشان تغییر یافته بود و نه با هم مخالفتى داشتند و نه اختلافى؛ امّا هنگامى که ظلمت گناهان مردم، آنان را فرو پوشاند، دو امام [و رهبر] به وجود آمد: یکى دعوتگر به سوى خداى ـ تبارک و تعالى ـ و دیگر، دعوتگر به سوى آتش دوزخ. در این هنگام، شیطان به سخن آمد و صدایش را از زبان دوستان خود، بلند کرد و شمار سواران و پیادگانش فزونى گرفت و در مال و فرزند هر کس که او را شریک خود ساخت، شریک گشت و از این رو [آن کس] بدعت ها را به کار گرفت و کتاب و سنّت را فرو گذاشت. [از طرف دیگر،] دوستان خدا زبان به حجّت و برهان گشودند و به کتاب و حکمت (عقل) چنگ در زدند. از همان روز، پیروان حق و پیروان باطل از هم جدا شدند و ره یافتگان از همیارى دست شستند و در مدد رساندن به حق سستى ورزیدند؛ امّا گم راهان به یارى یکدیگر برخاستند، تا جایى که جماعت، با فلانى و امثال او شد. بنا بر این، این گروه را نیک بشناس.
گروه دیگرى هم هستند که مردمانى نجیب و بزرگوارند. آنها را با دیده خِرد بنگر و از آنان جدا مشو تا این که به اهل خود (بهشتیان و سعادتمندان) بپیوندى؛ زیرا «زیانکاران، در حقیقت، کسانى هستند که به خود و کسانشان در روز قیامت، زیان رساندند. بدانید این، همان زیان آشکار است» «.
1) یعنى ولى و کارگزار کتاب ومسئول آن را کسانى قرار دادند که از آن آگاهى ندارند. آنان را سردمدار خودشان انتخاب کردند و در فتوا و امور دیگر از آنها پیروى مى کنند.
2) یعنى آن را به گونه اى به ارث گذاشتند که هر سفیه نادان یا بچّه کم خردى، صاحب آن مى شود.
3) دلیل تشبیه اینان و عالمان عوامِ فریب خورده با مال ناچیز دنیا، به احبار و رهبان، معاوضه آخرت با دنیاست با کتمان علم و تحریف کتاب و خوردن مال مردم به باطل، و جلوگیرى از راه خدا، همان گونه که واقعا چنین اند، بنا به توصیفى که خداوند در چند جاى قرآن از آنها نموده است. منظور از «السادة و الکبرة» در متن عربى، پادشاهان و حاکمان ظالم و دستیاران آنهایند.
4) اشاره به آیه 31 از سوره نجم است.