90. الخصال – به نقل از ثابت بن ابى صفیّه -:
امام زین العابدین علیه السلام [در باره ی ابو الفضل العبّاس علیه السلام] فرمود: «خدا رحمت کند عبّاس بن على را که ایثار کرد و مردانه جنگید و خود را فداى برادرش کرد تا آن که دو دست او قطع شد و خداوند، به جاى آنها، دو بال به او داد که با آنها در بهشت، با فرشتگانْ پرواز مى کند، چنان که به جعفر بن ابى طالب، دو بال داد».
91. ینابیع المَوَدّة – در یادکردِ رخدادهاى عاشورا -:
چون تشنگى شدّت گرفت، امام حسین علیه السلام به برادرش عبّاس فرمود: «اهل بیتت را جمع کن و چاهى حفر کنید».
آنان، چنین کردند و به تخته سنگى برخوردند. چاه دیگرى کَندند و در آن نیز به تخته سنگى برخورد کردند.
پس امام علیه السلام به او فرمود: «برو و از فرات، برایمان آب بیاور».
عبّاس گفت: اطاعت مى کنم! و با عدّه اى از مردان، به راه افتاد. سپاه عمر بن سعد، مانع [حرکت] آنان شدند. عبّاس، بر آنها حمله برد و شمارى از دشمنان را کُشت تا آنان را از شریعه، کنار زد و دورشان کرد. پیاده شد و مَشک را پُر کرد. آن گاه، مُشتى آب برداشت تا بنوشد؛ امّا به یاد تشنگى حسین علیه السلام و خانواده ی او افتاد و آب را از دستش ریخت و گفت: به خدا سوگند که با وجود تشنگى کودکان حسین و خودش، آب نمى نوشم، و شروع به خواندن این ابیات کرد:
اى نفس! ننگت باد که پس از حسین بمانى
هرگز مباد که بعد از او زنده بمانى!
اینک، حسین، جام مرگ مى نوشد
و تو آب خُنَک و گوارا مى نوشى؟
به خدا سوگند که این، نه رسم دین من است
و نه رسمِ دارنده ی یقین راستین.
92. ینابیع المَوَدّة – در یادکردِ رخدادهاى عاشورا -:
سپس در شب نهم محرّم، از صداى نماز و تلاوت یاران او، طنینى چونان طنین زنبوران عسل، بلند شد. امام علیه السلام به ایشان فرمود: «من، نه یارانى باوفاتر و بهتر از یاران خود، سراغ دارم، و نه خانواده اى شایسته تر و پُرپیوندتر با خویشاوند، از خانواده ی خودم مى شناسم. پس خداوند از جانب من به شما پاداش نیک دهاد! هان! من به شما اجازه [ى رفتن] دادم. بروید که شما از جانب من آزادید. اینک، شب است. در تاریکى آن بروید و از آن، پوششى زیبا [براى رفتنتان] برگیرید». برادران و خانواده و یارانش گفتند: لحظه اى از تو جدا نمى شویم. پس از تو، هرگز خداوند، ما را زنده نگاه ندارد!