به نظر مى رسد براى تبیینِ دقیق رابطه ی متقابل قرآن و حدیث، و نقش سنّت در تفسیر قرآن و فهم معارف دینى، تفصیل قائل شدن میان مراتب قرآن شناسى (فهم معارف قرآن)، ضرورى است.
مراتب قرآن شناسى
به طور کلّى، فهم معارف قرآن کریم را مى توان در چهار مرحله خلاصه کرد:
1. آشنایىِ اجمالى با معارف قرآن،
2. آشنایى با اشارات قرآن،
3. آشنایى با لطایف قرآن،
4. آشنایى با حقایق قرآن.
از امام زین العابدین علیه السلام، در باره ی مراتب قرآن شناسى روایت شده که مى فرماید:
إنَّ کِتابَ اللهِ عَلى أربَعَةِ أشیاءَ: عَلَى العِبارَةِ، وَ الإِشارَةِ، وَ اللَّطائِفِ، وَ الحَقائِقِ؛ فَالعِبارَةُ لِلعَوامِّ، وَ الإِشارَةُ لِلخَواصِّ، وَ اللَّطائِفُ لِلأَولِیاءِ، وَ الحَقائِقُ لِلأَنبِیاءِ.(1)
همانا کتاب خدا بر چهار چیز است: بر عبارت، اشارت، لطایف و حقایق. عبارت، براى عوام است و اشارت براى خواص و لطایف براى اولیایند و حقایق براى انبیا.
و اینک، توضیحى در باره ی هر یک از این مراتب:
یک. آشنایى اجمالى با معارف قرآن
مرحله ی نخستِ قرآن شناسى، یعنى آشنایى اجمالى با معارفِ حیاتبخشِ این کتاب آسمانى، براى عموم کسانى که با ادبیات عرب آشنایى دارند، امکان پذیر است، چنان که در حدیثى که ملاحظه شد، آمده است: «عبارت، براى عوام است».
به سخن دیگر، هر کس زبان عربى را بداند و بتواند عبارات قرآن را بفهمد، به تناسب قدرت درک خود، مى تواند از نورانیت آن، بهره ببرد، چنان که در حدیثى از امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده که مى فرماید:
ما جالَسَ هذَا القُرآنَ أحَدٌ إلّا قامَ عَنهُ بِزِیادَةٍ أو نُقصانٍ: زِیادَةٍ فى هُدىً، أو نُقصانٍ فى عَمىً.(2)
هیچ کس با این قرآن ننشست، مگر آن که با افزایشى یا کاهشى از نزد آن برخاست: افزایش در هدایت، یا کاهش در کورى (گم راهى).
همه ی احادیثى که عموم مردم را به آموختن قرآن براى بهره گیرى از آن تشویق مى کنند، در واقع، بر لزوم نخستین مرحله قرآن شناسى و آشنایى اجمالى با معارف
نورانى این کتاب آسمانى در زمینه هاى: اعتقادى، اخلاقى، عملى، تاریخى و… براى همه ی پیروان اسلام، تأکید دارند، مانند آنچه از امام على علیه السلام نقل شده که مى فرماید:
اِعلَموا أنَّهُ لَیسَ عَلى أحَدٍ بَعدَ القُرآنِ مِن فاقَةٍ، و لا لِأَحَدٍ قَبلَ القُرآنِ مِن غِنىً؛ فَاستَشفوهُ مِن أدوائِکُم وَ استَعینوا بِهِ عَلى لَأوائِکُم؛ فَإِنَّ فیهِ شِفاءً مِن أکبَرِ الدّاءِ؛ وهُوَ الکُفرُ وَ النِّفاقُ، وَ الغَىُّ وَ الضَّلالُ؛ فَاسأَلُوا اللهَ بِهِ، و تَوَجَّهوا إلَیهِ بِحُبِّهِ، و لا تَسأَلوا بِهِ خَلقَهُ… وَ استَدِلّوهُ عَلى رَبِّکُم، وَ استَنصِحوهُ عَلى أنفُسِکُم، وَ اتَّهِموا عَلَیهِ آراءَکُم، وَ استَغِشّوا فیهِ أهواءَکُم.(2)
بدانید که هیچ کس با داشتن قرآن، نیازمند نمى شود، و هیچ کس بدون قرآن، بى نیاز نخواهد بود. پس، درمان دردهاى خود را از قرآن بجویید و براى سختى ها و مشکلات خود، از آن کمک بگیرید؛ زیرا درمان بزرگ ترین دردها – یعنى کفر و نفاق و بیراهه رَوى و گم راهى -، در قرآن است. پس به وسیله ی آن، از خداوند مسئلت کنید، و با دوست داشتنِ قرآن، به درگاه خداوند روى آورید، و به وسیله ی قرآن، از خلق خدا چیزى نخواهید… با قرآن به پروردگارتان راه برید، و آن را مشاور خود قرار دهید، و آرایتان را در برابر آن، متّهم کنید، و ناخالصى عقایدتان را با آن بسنجید.
روشن است که مخاطب امام علیه السلام در این سخن، همه امّت اسلام اند، و ایشان نمى خواهد به آنان بگوید که براى بهره گرفتن از قرآن، همه ی مردم باید در علم تفسیر، تخصّص پیدا کنند؛ بلکه مقصود ایشان، دعوت همه ی مردم به آشنایى اجمالى با معارف قرآن به قدر استعداد و توان آنهاست.
همچنین، همه آیات و احادیثى که عموم مردم را به تدبّر در قرآن براى بهره گیرى از ره نمودهاى آن دعوت مى کنند، بر قابل فهم بودن این کتاب آسمانى براى آنان،
دلالت دارند، مانند این آیه شریف:
«کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ ءَایَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ.(3)
کتابى است خجسته که به سوى تو فرستادیم تا در آیات آن بیندیشند و خردمندان از آن، پند گیرند».
افزون بر این، چنان که قبلاً اشاره کردیم، اصولاً معجزه بودن قرآن – که این کتاب آسمانى، بارها به آن، تحدّى (هَماورد طلبى) کرده است -، نشانه ی آن است که زیبایى و عمق و حلاوت معناى آن، براى توده ی اندیشه ورانِ عربى دان، قابل فهم است.
دو. آشنایى با اشارات قرآن
دومین مرحله ی قرآن شناسى، یعنى آشنایى با اشارات این کتاب آسمانى، براى عموم مردم، میسّر نیست؛ بلکه نیاز به تخصّص دارد و تنها خواص اند که مى توانند به این حوزه ی معرفتى راه یابند. امام زین العابدین علیه السلام، به این مرحله اشاره نموده، مى فرماید: «اشارت، براى خواص است».
توضیح مطلب، این که: نور بودن قرآن و بیان بودن آن، با علمى بودن و عمق داشتنِ معارف آن، منافاتى ندارد. بر پایه ی گزارش ثقة الإسلام کلینى، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در باره ی عمق معارف این کتاب آسمانى مى فرماید:
لَهُ ظَهرٌ و بَطنٌ، فَظاهِرُهُ حُکمٌ و باطِنُهُ عِلمٌ، ظاهِرُهُ أنیقٌ و باطِنُهُ عَمیقٌ، لَهُ نُجومٌ و عَلى نُجومِهِ نُجومٌ، لا تُحصى عَجائِبُهُ، و لا تُبلى غَرائِبُهُ.(4)
قرآن، ظاهرى دارد و باطنى. ظاهر آن، حُکم است و باطنش علم. ظاهرش زیباست و باطنش ژرف. داراى ستارگانى است(5) و ستارگانش هم ستارگانى
دارند. شگفتى هایش به شماره در نمى آیند، و غرایبش کهنه نمى گردند.
اشارات قرآن، راه دستیابى به بخش عمده اى از معارف آن است و بدین سان، همان طور که از امام على علیه السلام روایت شده است، قرآن کریم، خود، شارح و مبیِّن خویش است:
کِتابُ اللهِ تُبصِرونَ بِهِ، و تَنطِقونَ بِهِ، و تَسمَعونَ بِهِ، و یَنطِقُ بَعضُهُ بِبَعضٍ، و یَشهَدُ بَعضُهُ عَلى بَعضٍ.(6)
این، کتاب خداست که با آن مى توانید [حقیقت را] ببینید، و با آن سخن [حق را] بگویید، و به وسیله ی آن بشنوید. بعضى از قرآن، از بعضى دیگر آن، سخن مى گوید، و برخى بر برخى دیگر، گواهى مى دهند.
امام على علیه السلام در حدیثى دیگر مى فرماید:
وَ اللهُ سُبحانَهُ یَقولُ: «مَّا فَرَّطْنَا فِى الْکِتَابِ مِن شَىْءٍ»(7) و فیهِ تِبیانُ کُلِّ شَىءٍ،(8) و ذَکَرَ أنَّ الکِتابَ یُصَدِّقُ بَعضُهُ بَعضاً.(9)
خداوند سبحان مى فرماید: «ما در قرآن چیزى را فروگذار نکردیم». و در قرآن، بیان هر چیزى هست. [خداوند] یادآور شده که بعض قرآن، گواه بعض دیگر آن است.
امّا شنیدن سخن قرآن و فهم تصدیق و شهادت و اشارت برخى از آیات در مورد
برخى دیگر، کار هر کس نیست. تنها خواص و اهل فن مى توانند تشخیص بدهند که هر آیه در باره ی آیه ی دیگر، چه مى گوید و کدام آیه، به کدام نکته اشاره دارد و کدام آیه، مفسّر و مبیّن کدام آیه ی دیگر است.
قرآن شناسى بر اساس این روش، «تفسیر قرآن به قرآن» نامیده مى شود و نیازى به سنّت ندارد؛ امّا نکته ی مهمّى که باید به آن توجّه داشت، این است که معارفى که در این مرحله از قرآن شناسى به دست مى آیند، نمى توانند به عنوان پیام دین و برنامه ی اسلام براى تکامل انسان و زندگى او تلقّى گردند؛ چرا که در این صورت، به دیدگاه نخست، باز خواهیم گشت و «حَسبُنا کتابُ الله»،(10) مصداق خواهد یافت که بر خلاف سنّت قطعى پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اجماع قاطبه ی مسلمانان است.
بنا بر این، مرحله دوم از قرآن شناسى براى استنتاج نهایى از معارف قرآنى در زمینه هاى مختلف، کافى نیست. توضیح بیشتر این مطلب، در تبیین مرحله سوم، خواهد آمد.
سه. آشنایى با لطایف قرآن
در این مرحله از قرآن شناسى، با کشف دقایق و لطایف کتاب خدا، زمینه براى استنتاج نهایى از معارف بلند آن، فراهم مى گردد؛ امّا این مرتبه از شناخت، همان طور که در سخن امام زین العابدین علیه السلام آمده است، ویژه ی اولیاى الهى است: «لطایف براى اولیایند».
امام على علیه السلام، در تبیین ویژگى هاى اولیاى خدا که با لطایف قرآن آشنایند، مطابق گزارش بسیارى از منابع حدیثى چنین مى فرماید:
إنَّ أولِیاءَ اللهِ هُمُ الَّذینَ نَظَروا إلى باطِنِ الدُّنیا إذا نَظَرَ النّاسُ إلى ظاهِرِها، وَ اشتَغَلوا بِآجِلِها إذَا اشتَغَلَ النّاسُ بِعاجِلِها، فَأَماتوا مِنها ما خَشوا أن یُمیتَهُم، و تَرَکوا مِنها ما
عَلِموا أنَّهُ سَیَترُکُهُم، و رَأَوُا استِکثارَ غَیرِهِم مِنهَا استِقلالاً، و دَرَکَهُم لَها فَوتاً. أعداءُ ما سالَمَ النّاسُ، و سَلمُ ما عادَى النّاسُ. بِهِم عُلِمَ الکِتاب و بِهِ عَلِموا، و بِهِم قامَ الکِتابُ و بِهِ قاموا، لا یَرَونَ مَرجُوّاً فَوقَ ما یَرجونَ، و لا مَخوفاً فَوقَ ما یَخافونَ.(11)
اولیاى خدا، آنان اند که به باطن دنیا نگریستند، آن گاه که مردم، ظاهر آن را دیدند، و به آینده ی دنیا پرداختند، آن گاه که مردم به امروز آن، سرگرم شدند. پس، از دنیا میراندند آنچه را که ترسیدند آنان را بمیراند، و رها کردند از دنیا آنچه را که دانستند به زودى ترکشان خواهد کرد، و آنچه [از دنیا] را که دیگران بسیار شمردند، اندک دیدند و رسیدن به آن را از کف دادن [آخرت] دانستند. با آنچه مردم آشتى کردند، دشمنى ورزیدند، و با آنچه مردم [دنیاپرست،] دشمن شدند، آشتى کردند. قرآن، به واسطه ی آنان، دانسته مى شود، و آنان به کتاب خدا آگاه اند. قرآن به وسیله ی آنان برپاست، و آنان به کتاب خدا استوارند. به بالاتر از آنچه امیدوارند، چشم نمى دوزند، و از بالاتر از آنچه مى ترسند، ترس ندارند.
سخن امام علیه السلام در جملات «قرآن به وسیله ی آنان برپاست، و آنان به واسطه ی کتاب، استوارند»، به طور واضح، به نقش اساسى حدیث در حوزه ی معرفت دینى اشاره دارد و بیانگر آن است که در این مرحله از قرآن شناسى، پیوند قرآن و حدیث، ثمر مى دهد، و این، هرگز بِدان معنا نیست که قرآن، بدون حدیث، مبهم است و نمى توان از آن بهره برد، چنان که پاره اى از اخباریان گفته اند؛ بلکه بدون حدیث نمى توان از معارف قرآن، به نتیجه ی نهایى رسید.
قرآن، عهده دار ترسیم خطوط اصلى و کلّى دین است و سنّت، عهده دار بیان حدود و جزئیات دین. از این رو، دین شناسى به مفهوم کامل آن، تنها در پرتو هدایت قرآن و حدیث، در کنار هم، امکان پذیر است و کتاب و سنّت، در محدوده ی برنامه هاى اعتقادى و عملىِ دین – که برآیند نهایى معارف قرآنى اند -، پیوندى
ناگسستنى دارند.
بنا بر این، حدیث، نه تنها شیوه تفسیر قرآن و استنباط از این کتاب آسمانى را آموزش مى دهد، بلکه در استنتاج نهایى برنامه هاى اعتقادى و عملىِ اسلام، نقش کلیدى دارد.
چهار. آشنایى با حقایق قرآن
بالاترین مراتب شناخت کتاب هاى آسمانى، آشنایى با حقایق آنهاست که این مرتبه از معرفت، اختصاص به انبیاى الهى دارد: «حقایق، براى انبیایند».
قرآن نیز – که مهم ترین کتاب آسمانى است – علاوه بر عبارات و اشارات و لطایف، حقایقى دارد که شناخت آنها مخصوص خاتم انبیا، محمّد صلی الله علیه و آله است و بر اساس ادلّه ی قطعى، علوم ایشان به اهل بیت آن بزرگوار – که اوصیاى اویند – منتقل شده است.(12) از این رو، در احادیث فراوانى، بر این موضوع، تأکید شده که جز خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله، هیچ کس قرآن شناسِ جامع و کامل نیست؛ و اینک، نمونه هایى از آن احادیث:
1. از جابر، نقل شده که گفت: شنیدم امام باقر علیه السلام فرمود:
ما یَستَطیعُ أحَدٌ أن یَدَّعِىَ أنَّ عِندَهُ جَمیعَ القُرآنِ کُلِّهِ ظاهِرِهِ و باطِنِهِ، غَیرَ الأَوصِیاءِ.(13)
هیچ کس جز اوصیا نمى تواند ادّعا کند که همه قرآن، ظاهر و باطنش، در نزد اوست.
2. از ابو حمزه ثُمالى نقل شده که امام باقر علیه السلام فرمود:
ما أجِدُ مِن هذِهِ الاُمَّةِ مَن جَمَعَ القُرآنَ إِلَا الأَوصِیاءَ.(14)
از این امّت، کسى جز اوصیا را نمى یابم که جامع قرآن [و عالم به همه ی آن، چه ظاهر و چه باطنش] باشد.
3. از مُرازِم و موسى بن بُکَیر، نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمود:
إنّا أهلَ البَیتِ لَم یَزَلِ اللهُ یَبعَثُ مِنّا مَن یَعلَمُ کِتابَهُ مِن أوَّلِهِ إلى آخِرِهِ.(15)
خداوند از ما اهل بیت، همواره کسى را بر مى انگیزد که کتاب او را، از ابتدا تا انتهایش بداند.
4. از عبد الأعلى نقل شده که: شنیدم امام صادق علیه السلام مى فرماید:
وَ اللهِ إنّى لَأَعلَمُ کِتابَ اللهِ مِن أوَّلِهِ إلى آخِرِهِ، کَأَنَّهُ فى کَفّى، فیهِ خَبَرُ السَّماءِ و خَبَرُ الأَرضِ، و خَبَرُ ما کانَ و خَبَرُ ما هُوَ کائِنٌ، قالَ اللهُ عز و جل: «فیهِ تِبیانُ کُلِّ شَى ءٍ»(16).(17)
به خدا سوگند که من به کتاب خدا، از اوّل تا آخرش عالم هستم، چنان که گویى در مشت من است. خبر آسمان و خبر زمین، و خبر گذشته و آینده و حال، [همه] در قرآن هست. خداوند عز و جل فرموده: «در قرآن، بیان هر چیزى وجود دارد».
پیوند ناگسستنى قرآن و عترت
اهل بیت پیامبر خدا، در واقع، کسانى اند که در نتیجه علم به حقایق قرآن و تجلّى کامل آن در وجود آنان، خود، «قرآن ناطق» گردیده اند،(18) چنان که پیامبر خدا در حدیث متواتر «ثَقَلین»، آنان را همتاى «قرآن صامت» قرار داده است و تمسّک به این دو وزنه سنگین را شرط تداوم رسالت و مانع گم راهى امّت، دانسته است:
إنّى تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ: کِتابَ اللهِ عز و جل وَ عِترَتى. کِتابُ اللهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ، وَ عِترَتى أهلُ بَیتى، وَ إِنَّ اللَّطیفَ الخَبیرَ أخبَرَنى أنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّى
یَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ، فَانظُرونى بِمَ تَخلُفونى فیهِما.(19)
من در میان شما دو چیز گران سنگ بر جاى مى نهم: کتاب خدا و عترتم. کتاب خدا، ریسمانى است که از آسمان به زمین کشیده شده، و عترتم، همان اهل بیت من اند. خداى ریزبین و آگاه به من خبر داد که این دو، هرگز از هم جدا نمى شوند تا آن که در کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند. پس، مراقب باشید که پس از من، چگونه با آن دو رفتار مى کنید.
این سخن، به روشنى نشان مى دهد که قرآن صامت، در کنار قرآن ناطق، مى تواند برنامه هدایت امّت را تا دامنه ی قیامت، رقم بزند و اگر این دو سرچشمه ی نور و هدایت از یکدیگر جدا شوند، نه تنها مانع گم راهى امّت نخواهند شد، بلکه مفهوم واقعى خود را نیز از دست خواهند داد.
گزارش شده که در جنگ صِفّین، وقتى سپاه شام، امام على علیه السلام را به حَکَمیت قرآن، فرا خواندند و شعار «لا حُکْمَ إلّا للهِ» سر دادند، ایشان به یاران خود فرمود:
هذِهِ کَلِمَةُ حَقٍّ یُرادُ بِها باطِلٌ، وَ هذا کِتابُ اللهِ الصّامِتُ وَ أَنَا المُعَبِّرُ عَنهُ؛ فَخُذوا بِکِتابِ اللهِ النّاطِقِ وَ ذَرُوا الحُکمَ بِکِتابِ اللهِ الصّامِتِ، إذ لا مُعَبِّرَ عَنهُ غَیرى.(20)
این، سخن حقّى است که از آن، باطل اراده مى شود. این قرآن، کتاب خاموش خداست و من، بیانگر آن هستم. پس، به کتاب گویاى خدا چنگ بزنید و حکمیت به کتاب خاموش خدا را وا نهید؛ زیرا بیانگرى براى آن، جز من نیست.
در گزارشى دیگر آمده که ایشان در این باره فرمود:
ذلِکَ القُرآنُ فَاستَنطِقوهُ وَ لَن یَنطِقَ لَکُم، اُخبِرُکُم عَنهُ: إنَّ فیهِ عِلمَ ما مَضى وَ عِلمَ ما
یَأتى إلى یَومِ القِیامَةِ، وَ حُکمَ ما بَینَکُم وَ بَیانَ ما أصبَحتُم فیهِ تَختَلِفونَ؛ فَلَو سَأَلتُمونى عَنهُ لَعَلَّمتُکُم.(21)
اینک، قرآن! از او بخواهید تا با شما سخن بگوید؛ امّا او هرگز براى شما سخن نخواهد گفت؛ ولى من از آن به شما خبر مى دهم. در قرآن، علم گذشته و علم آینده تا روز قیامت، و حکم میان شما و راه حلّ اختلافات شما آمده است. اگر قرآن را از من بپرسید، آن را به شما مى آموزم.
آرى! تنها خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله هستند که به دلیل احاطه داشتن بر کتاب خدا و سنّت پیامبر او، مى توانند سخنگوى قرآن و مترجم این کتاب آسمانى باشند(22) و مبانى اعتقادى و برنامه هاى اخلاقى و عملى اسلام را به طور کامل و قاطع، از آن، استخراج و ارائه نمایند.
از این رو، در عصر حضور آنان، امّت اسلام، براى دریافت حقایق دین، راهى جز رجوع به آنان ندارد، و امّا در عصر غیبت آنان، مرجعِ دین شناسى، عالمانى اند که بر اساس شیوه اى که از اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن و استنباط معارف و احکام آن از کتاب و سنّت آموخته اند، در حدّ توان، دین قابل اعتقاد و عمل را به مردم، ارائه مى نمایند. آنان، در واقع، نایبان امام عصر علیه السلام اند که در غیاب آن ولىّ مطلق، مسئولیت هدایت و رهبرى جامعه اسلامى را به عهده دارند.
عرصه هاى نقش آفرینى سنّت در معرفت دینى
با عنایت به آنچه گذشت، مى توانیم برجسته ترین موارد نقش آفرینى سنّت را در
خدمت به قرآن و معارف حیاتبخش اسلام، در این عرصه ها خلاصه کنیم:
1. آموزش روش درست تفسیر قرآن،(23)
2. بیان موارد تقیید، تخصیص و نَسخ برخى آیات قرآن،
3. بیان تفاصیل احکام قرآن به حسب ظاهر،
4. بیان احکام اسلام در حوزه سکوت قرآن،
5. شرح تاریخ انبیاى گذشته و بیان آموزه هاى آنان،
6. آشنا کردن مردم با معارف عمیق قرآن، از طریق بیان تأویل ها، بطون و مصادیق آیات آن،
7. و از همه مهم تر، زمینه سازى براى اجتهاد و استنباط احکام اسلام و استنتاج نهایى از معارف قرآن و در یک کلام، ارائه ی دین قابل اعتقاد و عمل، در دوران غیبت امام عصر، مهدىِ آل محمّد – عجّلَ اللهُ فرجَه -.
گفتنى است که آموزه هاى احادیث اسلامى، تنها در حوزه ی معارف دینى خلاصه نمى شوند. احادیث فراوانى از پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در حوزه هاى مختلف علوم، نقل شده اند که در این دانش نامه و برخى دانش نامه هاى دیگر حدیثى خواهند آمد، إن شاء الله!(24)
1) عوالى اللآلى: ج4 ص105 ح155، جامع الأخبار: ص116، نزهة الناظر: ص 172 ح 357، أعلام الدین: ص 303، بحار الأنوار: ج 92 ص 20 ح 18.
2) نهج البلاغة: خطبه 176، بحار الأنوار: ج 92 ص 24 ح 24.
3) ص: آیه 29. نیز، ر. ک: نساء: آیه 82، مؤمنون: آیه 68 و محمّد: آیه 24.
4) الکافى: ج 2 ص 599 ح 2، تفسیر العیّاشى: ج 1 ص 3 ح 1، بحار الأنوار: ج 92 ص 17 ح 16؛ کنز العمّال: ج 2 ص 289 ح 4027.
5) شاید مراد از «داراى ستارگانى است»، این باشد که آیاتى دارد که بر احکام خدا، دلالت دارند و با آن آیات، به این احکام، راه برده مى شود و باز آیاتى دارد که بر این آیات، دلالت دارند و آنها را توضیح مى دهند، یا شاید مراد از «ستارگان» سوم، سنّت باشد؛ زیرا سنّت، قرآن را توضیح مى دهد، یا شاید مراد، ائمّه علیهم السلام باشند که عالم به قرآن اند و یا شاید مراد، معجزات باشند؛ زیرا معجزات، بر حقّانیت آیات، دلالت دارند (مرآة العقول: ج 12 ص 471).
6) نهج البلاغة: خطبه 133، بحار الأنوار: ج 92 ص 22 ح 23.
7) انعام: آیه 38.
8) اشاره دارد به آیه 89 از سوره نحل: «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَىْءٍ؛ و کتاب (قرآن) را که روشنگر همه چیز است، بر تو فرو فرستادیم».
9) نهج البلاغة: خطبه 18، الاحتجاج: ج 1 ص 620 ح 142، بحار الأنوار: ج 2 ص 284 ح 1.
10) ر. ک: ص 46 (درآمد / دیدگاه نخست: فهم قرآن، بى نیاز از سنّت).
11) نهج البلاغة: حکمت 432، عیون الحکم و المواعظ: ص 160 ح 3436، بحار الأنوار: ج 69 ص 319 ح 36. نیز، ر. ک: حلیة الأولیاء: ج 1 ص 10، تاریخ دمشق: ج 47 ص 466، الدرّ المنثور: ج 4 ص 370.
12) ر. ک: همین دانش نامه: ج 10 ص 7 (اهل بیت علیهم السلام / فصل چهارم: دانش اهل بیت علیهم السلام).
13) الکافى: ج 1 ص 228 ح 2، بصائر الدرجات: ص 193 ح 1، بحار الأنوار: ج 92 ص 88 ح 26.
14) بصائر الدرجات: ص 194 ح 5، بحار الأنوار: ج 92 ص 89 ح 30.
15) مختصر بصائر الدرجات: ص 59، بصائر الدرجات: ص 194 ح 6، تفسیر العیّاشى: ج 1 ص 16 ح 8، بحار الأنوار: ج 2 ص 178 ح 23.
16) اشاره است به آیه 89 از سوره نحل: «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَىْءٍ؛ و کتاب (قرآن) را که روشنگر همه چیز است، بر تو فرو فرستادیم».
17) الکافى: ج 1 ص 229 ح 4، بصائر الدرجات: ص 194 ح 7، بحار الأنوار: ج 92 ص 89 ح 32.
18) چنان که از امام على علیه السلام نقل شده که فرمود: «أنا القرآنُ الناطق؛ منم قرآنِ گویا» (ر. ک: دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ: ج 8 ص 291 «بخش نهم / على از زبان على / فضیلت هاى درخشان / قرآنِ گویا».
19) مسند ابن حنبل: ج 4 ص 37 ح 11131، المعجم الصغیر: ج 1 ص 135، المستدرک على الصحیحین: ج 3 ص 118 ح 4576، المعجم الکبیر: ج 5 ص 154 ح 4923، کنز العمّال: ج 1 ص 172 ح 872؛ الإرشاد: ج 1 ص 233، الإفصاح: ص 223، التبیان فى تفسیر القرآن: ج 1 ص 3، بشارة المصطفى: ص 275، العمدة: ص 71 ح 87، بحار الأنوار: ج 23 ص 106 ح 7. نیز، ر. ک: همین دانش نامه: ج 9 ص 444 (اهل بیت علیهم السلام / فصل سوم / پژوهشى در باره ی حدیث ثقلین و دلالت آن بر استمرار امامت اهل بیت علیهم السلام).
20) العمدة: ص 330 ح 550.
21) الکافى: ج 1 ص 61 ح 7، نهج البلاغة: خطبه 158، بحار الأنوار: ج 92 ص 23 ح 24.
22) در احادیث فراوانى، اهل بیت علیهم السلام خود را با این خصوصیت معرفى کرده اند، مانند آنچه از امام زین العابدین علیه السلام نقل شده: «نَحنُ تراجمةُ وَحیِه؛ ما مترجمان وحى او هستیم» (معانى الأخبار: ص 35) یا از امام باقر علیه السلام روایت شده: «نَحنُ تراجمةُ وَحىِ الله؛ ما مترجمان وحى خدا هستیم» (الکافى: ج 1 ص 192) و در زیارت جامعه ی کبیره از امام هادى علیه السلام در توصیف اهل بیت علیهم السلام آمده است: «و تَراجِمَةً لِوَحیِهِ؛ و مترجمان وحى اویند» (کتاب من لایحضره الفقیه: ج 2 ص 611 ح 3213).
23) براى اطّلاعات بیشتر در این باره، ر. ک: تفسیر جامع روایى، ج 1 (شناخت نامه ی قرآن / مقدّمه / نقش اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن).
24) براى دیدن بیست گونه از انواع روایات تفسیرى، ر. ک: تفسیر جامع روایى: ج 1 (شناخت نامه قرآن / مقدّمه / گونه هاى روایات تفسیرى).