جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پیشگویى پیامبر صلى الله علیه و آله در باره ستم بر اهل بیت علیهم السّلام

زمان مطالعه: 8 دقیقه

1157. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:

آه و اندوها از ستم هایى که از جانب خلیفه اى مسلّط و عیّاش، به جوجه هاى خاندان محمّد مى رسد!

1158. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:

روز قیامت، سه چیز مى آیند و به خداوند عز و جل شکایت مى کنند: قرآن و مسجد و عترت. قرآن مى گوید: پروردگارا! مرا سوزاندند و تکّه پاره کردند. مسجد مى گوید: پروردگارا! مرا خالى گذاشتند و تباهم ساختند. عترت مى گویند: پروردگارا! ما را کشتند و راندند و آواره ساختند. من براى دادخواهى زانو مى زنم. خداوند عز و جل به من مى فرماید: من به آنها سزاوارترم.

1159. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:

به زودى پس از من، اهل بیتم توسّط امّتم با کشتار وآوارگى مواجه خواهند شد. همانا کینه توزترین قوم ما با ما، بنى امیّه و بنى مغیره و بنى مخزوم اند.

1160. امام باقر علیه السلام:

وقتى آیه: «روزى که هر گروهى را با پیشوایشان فرا مى خوانیم» نازل شد، مسلمانان گفتند: اى پیامبر خدا! مگر شما، پیشواى همه مردم نیستید؟ پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «من، فرستاده خدا به سوى همه مردم هستم؛ ولى پس از من، پیشوایانى الهى از اهل بیتم براى مردم خواهند بود که در میان مردم [به رهبرى] بر مى خیزند؛ لیکن تکذیب مى شوند و پیشوایان کفر و گم راهى و پیروانشان بر ایشان ستم روا مى دارند. هر که آنان را دوست بدارد و از ایشان پیروى کند و تصدیقشان نماید، از من است و با من است و مرا ملاقات خواهد کرد و آگاه باشید هر که به ایشان ستم روا دارد و تکذیبشان کند، از من نیست و با من نیست و من از او بیزارم».

1161. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:

حسن و حسین، پس از پدرشان، امامان امّت من و سَرور جوانان اهل بهشت اند و مادر آن دو، بانوى زنان جهان است و پدرشان سَرور اوصیاست. از نسل حسین، نُه امام پدید مى آید که نهمین ایشان، قائم از نسل من است. اطاعت از آنان، اطاعت از من است و نافرمانى از آنان، نافرمانى از من است. به خدا شکایت مى برم از کسانى که فضل ایشان را انکار کنند و پس از من، حرمت آنان را بشکنند و کافى است که خدا پشتیبان و یاور عترت و امامان امّت من باشد و انتقام گیرنده از منکران حقّ آنان «و کسانى که ستم کرده اند، به زودى خواهند دانست که چه فرجامى در انتظار آنان است».

1162. کفایة الأثر ـ به نقل از جنادة بن ابى امیّه ـ :

هنگامى که حسن بن على علیه السلام در بستر بیمارى ـ که به درگذشت ایشان انجامید ـ افتاده بود، بر ایشان وارد شدم، در حالى که در برابرش تَشتى بود و ایشان بر اثر زهرى که معاویه ـ خدایش لعنت کند ـ به او خورانده بود، در آن تشت، خون استفراغ مى کرد و پاره هاى جگرش از دهانش خارج مى شد. گفتم: مولاى من! چرا خودتان را معالجه نمى کنید؟

فرمود: «اى عبد اللّه! مرگ را با چه علاج کنم؟!».

گفتم: إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون.

ایشان سپس رو به من کرد و فرمود: «به خدا سوگند، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به ما سفارش فرمود که این امر (پیشوایى امّت) را دوازده امام از نسل على و فاطمه علیهماالسلام به عهده خواهند گرفت و هیچ یک از ما نیست، مگر این که یا زهر خورانده مى شود و یا کشته مى شود».

در این هنگام، من تَشت را برداشتم و ایشان ـ که درودهاى خدا بر او باد ـ تکیه داد.

1163. امام صادق علیه السلام:

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به على و حسن و حسین علیهم السلام نگاه کرد و سپس گریست و فرمود: «پس از من، شما مستضعف خواهید بود».

1164. امام صادق علیه السلام:

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هنگام احتضار، از هوش رفت و فاطمه علیهاالسلامشروع به گریه کرد. پیامبر صلى الله علیه و آله به هوش آمد و [شنید] فاطمه مى گوید: اى پیامبر خدا! بعد از تو چه بر سر ما خواهد آمد؟! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «به خدا سوگند که شما پس از من، مستضعف خواهید بود».

1165. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ـ به بنى هاشم ـ :

پس از من، شما به استضعاف کشیده مى شوید.

1166. الأمالى، صدوق ـ به نقل از ابن عبّاس ـ :

على علیه السلام به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله گفت: اى پیامبر خدا! شما عقیل را دوست دارید؟

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «آرى. به خدا او را به دو سبب دوست دارم: یکى به خاطر خودش و دیگرى به خاطر آن که ابوطالب، او را دوست مى داشت. همانا فرزند او در راه محبّت و دوستىِ فرزند تو کشته خواهد شد و دیدگان مؤمنان برایش خواهند گریست و فرشتگان مقرّب، بر او درود مى فرستند». سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله چندان گریه کرد که اشکهایش بر سینه اش جارى گشت. آن گاه فرمود: «به خدا شِکوه مى کنم از ستمهایى که پس از من به عترتم مى رسد».

1167. المستدرک على الصحیحین ـ به نقل از انس بن مالک ـ :

با پیامبر صلى الله علیه و آله به عیادت على بن ابى طالب که بیمار بود، رفتیم. ابو بکر و عمر نیز نزد على علیه السلام بودند. آن دو کنار رفتند تا پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نشست. یکى از آنها به دیگرى گفت: حتماً مى میرد.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «او جز با کشته شدن، از دنیا نخواهد رفت. او زمانى خواهد مُرد که از غیظ و خشم، لبریز شده باشد».

1168. المعجم الکبیر ـ به نقل از جابر ـ :

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: «تو کسى هستى که خلافتت را مى گیرند، کشته مى شوى و این [محاسنت] از این [خون سرت] رنگین خواهد شد».

1169. مسند أبى یعلى ـ به نقل از عایشه ـ :

پیامبر صلى الله علیه و آله را دیدم که على را در آغوش کشید و بوسید و فرمود: «پدرم فداى تو شهیدِ تنها! پدرم فداى تو شهیدِ تنها!».

1170. امام على علیه السلام:

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله دستم را گرفته بود و با هم در یکى از کوچه هاى مدینه راه مى رفتیم که به باغى رسیدیم. من گفتم: اى پیامبر خدا! چه باغ زیبایى!

فرمود: «از این زیباتر در بهشت براى توست».

سپس از باغ دیگرى گذشتیم و من دوباره گفتم: اى پیامبر خدا! عجب باغ زیبایى!

فرمود: «از این زیباتر در بهشت براى توست».

ما از هفت باغ گذشتیم و هر بار من مى گفتم: عجب باغ زیبایى! و پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرمود: «از این زیباتر در بهشت براى توست».

چون پیامبر خدا به جاى خلوتى رسید، مرا در آغوش گرفت و ناگهان گریست. من گفتم: اى پیامبر خدا! چرا گریه مى کنید؟

فرمود: «به خاطر کینه هاى نهفته در دل هاى گروهى از مردم که پس از من، آنها را در مورد تو آشکار خواهند کرد.

گفتم: اى پیامبر خدا! آیا دینم سالم خواهد ماند؟

فرمود: «دینت سالم خواهد ماند».

1171. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:

فرزندم حسن، با زهر، کشته خواهد شد.

1172. المستدرک على الصحیحین ـ به نقل از امّ سلمه ـ :

شبى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله براى خواب به بستر رفت؛ ولى حیرت زده بیدار شد. بار دیگر به بستر رفت و خوابید و باز بیدار شد؛ امّا این بار از دفعه قبل که دیده بودم، کمتر متحیّر بود. سپس به بستر رفت و بعد از مدّتى مجدّداً بیدار شد، در حالى که مُشتى خاک سرخ رنگ در دست داشت و آن را مى بوسید.

گفتم: این خاک چیست، اى پیامبر خدا؟

فرمود: «جبرئیل ـ علیه الصلاة و السلام ـ به من خبر داد که این ـ یعنى: حسین ـ در خاک عراق کشته خواهد شد. من به جبرئیل گفتم: خاک آن سرزمینى را که او در آن کُشته خواهد شد، به من نشان بده. این خاک آنجاست».

1173. دلائل النبوّة، ابو نعیم ـ به نقل از سُحیم ـ :

اَنَس بن حارث گفت: شنیدم که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى فرمود: «این فرزندم در خاک عراق کشته خواهد شد. پس هر یک از شما او را درک کرد، یارى اش رساند». اَنَس به همراه حسین علیه السلام کشته شد.

1174. مسند ابن حنبل ـ به نقل از عمارة بن زادان ـ :

ثابت به نقل از اَنَس گفت: فرشته باران از پروردگارش اجازه خواست که نزد پیامبر صلى الله علیه و آله برود و خدا به او اجازه داد. پیامبر صلى الله علیه و آله به امّ سلمه فرمود: «بیرون، مواظب در باش که کسى بر ما وارد نشود».

حسین علیه السلام آمد و خواست وارد اتاق شود؛ امّا ام سلمه مانع او شد. حسین، جستى زد و داخل شد و شروع کرد بر پشت پیامبر و بر روى شانه و گردن ایشان سوار شدن. آن فرشته به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: او را دوست دارى؟

فرمود: «آرى».

فرشته گفت: بدان که امّت تو او را خواهند کشت و اگر بخواهى، مکانى را که در آن کشته مى شود، به تو نشان مى دهم. سپس دستش را زد و مقدارى گِل سرخ رنگ آورد. امّ سلمه آن را گرفت و در گوشه چارقد خود بست.

اطّلاع یافتیم که آن سرزمین، کربلاست.

1175. المعجم الکبیر ـ به نقل از امّ سلمه ـ :

روزى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در اتاق من نشسته بود و فرمود: «کسى بر من وارد نشود». من، [بیرون اتاق] منتظر ماندم. در این هنگام، حسین علیه السلام وارد اتاق شد. صداى هق هق پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را شنیدم که مى گریست. به داخل اتاق نگاهى افکندم. دیدم حسین در بغل پیامبر صلى الله علیه و آله است و ایشان به پیشانى او دست مى کشد و مى گرید. گفتم: به خدا، متوجّه نشدم که او وارد شد!

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «جبرئیل در اتاق با ما بود و گفت: او را دوست دارى؟ گفتم: از دنیا، آرى [همین ها را دوست دارم]. جبرئیل گفت: بدان که امّت تو این را در سرزمینى به نام کربلا خواهند کشت». جبرئیل، از خاک آن جا مقدارى برداشت و به پیامبر صلى الله علیه و آله نشان داد.

زمانى که حسین علیه السلام را محاصره کردند تا او را بکشند، فرمود: «نام این سرزمین چیست؟». گفتند: کربلا. فرمود: «خدا و پیامبر او راست گفتند. این جا سرزمین کَرب (اندوه) و بلاست».

1176. مسند ابن حنبل ـ به نقل از عبد اللّه بن نُجَى، از پدرش ـ :

زمانى که على علیه السلام به صفّین مى فت[م]، او ابریق دارِ ایشان بود[م] و همراه ایشان حرکت مى کرد[م]. چون برابر نینوا رسید، صدا زد: «صبر کن، ابو عبد اللّه! در کنار شطّ فرات، صبر کن، ابو عبد اللّه!».

گفتم: چه شده است؟

فرمود: «روزى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسیدم. دیدم چشمانش گریان است.

گفتم: اى پیامبر خدا! کسى شما را ناراحت کرده است؟ چرا دیدگانتان گریان است؟ فرمود: نه. اندکى پیش، جبرئیل از پیش من رفت. او به من گفت که حسین در نزدیک شطّ فرات، کشته خواهد شد. جبرئیل به من گفت: آیا مى خواهى از شمیم تربتش به تو ببویانم؟ گفتم: آرى. پس جبرئیل دستش را دراز کرد و مشتى خاک برداشت و آن را به من داد و بدین خاطر، بى اختیار، گریه ام گرفت «.

1177. البدایة و النهایة ـ به نقل از محمّد بن عمرو بن حسن ـ :

ما به همراه حسین علیه السلام در کنار دو نهر کربلا بودیم. امام علیه السلام به شمر بن ذى الجوشن نگاهى کرد و فرمود: «خدا و پیامبر او راست گفتند. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: گویى سگِ پیسه اى را مى بینم که در خون اهل بیت من، دهان مى زند «. شمر ـ که خداوند، رویَش را زشت کند ـ پیس بود.

1178. امام على علیه السلام:

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به دیدن ما آمد. براى ایشان، حریره اى تهیّه کردیم و امّ اَیمَن، قدحى شیر و کره و طبقى خرما آورد. پیامبر صلى الله علیه و آله، شروع به خوردن کرد و ما نیز با ایشان خوردیم. سپس پیامبر خدا را وضو دادم و ایشان برخاست و رو به قبله ایستاد و مقدارى دعا کرد. سپس چشمانش را به زمین دوخت و مانند باران، اشک ریخت. ما جرئت نکردیم علّت را از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله جویا شویم. حسین از جا پرید و گفت: پدر جان! عملى از شما دیدم که قبلاً ندیده بودم چنان کارى انجام دهید!

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «فرزند عزیزم! من امروز از ملاقات شما چنان خوش حال شدم که سابقه نداشته است؛ ولى دوستم جبرئیل نزد من آمد و به من خبر داد که شماها کشته خواهید شد و هر کدامتان در جایى بر زمین خواهید افتاد. از این رو من براى شما دعا کردم و این خبر، موجب اندوه من گشت».

حسین گفت: اى پیامبر خدا! با این پراکندگى، چه کسى به زیارت ما خواهد آمد و چه کسى از قبرهاى ما مواظبت خواهد نمود؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «گروهى از امّتم که خواهان نیکى و ارتباط با من اند. پس چون روز قیامت شود، من این عدّه را در موقف مى بینم و بازوانشان را مى گیرم و به خدا سوگند، آنان را از هول و هراس ها و سختى هاى موقف، نجات مى دهم».