649. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:
روشنىِ دیده من، در نماز، نهاده شده است.
650. تاریخ بغداد ـ به نقل از عبد اللّه بن مسعود ـ :
ذکر گویانى نبودند، مگر آن که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هم همراه آنها بود و نمازگزارانى نبودند، مگر آن که پیامبر صلى الله علیه و آله در میان آنان بیش از همه نماز مى گزارْد.
651. المعجم الکبیر ـ به نقل از فضالة بن عبید ـ :
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هر گاه در سفر به سرایى در مى آمد یا به خانه خود وارد مى شد، نمى نشست، مگر آن که دو رکعت نماز مى گزارْد.
652. عدّة الداعى ـ به نقل از عایشه ـ :
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله با ما سخن مى گفت و ما نیز با او سخن مى گفتیم؛ ولى همین که هنگام نماز مى رسید، دیگر گویى نه او ما را مى شناخت و نه ما او را مى شناختیم.(1)
653. سنن النسائى ـ به نقل از مطرّف، از پدرش ـ :
خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسیدم، در حالى که مشغول نماز بود و درونش چونان دیگى در جوش بود.
654. فلاح السائل ـ به نقل از جعفر بن على قمى، در کتاب زهد النبىّ صلى الله علیه و آله ـ :
پیامبر صلى الله علیه و آله هر گاه براى نماز بر مى خاست، گویى جامه اى بود که در گوشه اى افکنده بودند.
655. امام باقر علیه السلام ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ :
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نماز را نه براى غذا و نه براى چیز دیگرى به تأخیر نمى انداخت.
656. امام صادق علیه السلام:
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هنگامى که خورشید غروب مى کرد، هیچ چیز را بر نماز مغرب ترجیح نمى داد تا آن که آن را به جاى مى آورد.
657. مسند ابن حنبل ـ به نقل از مطرّف بن عبد اللّه بن شخّیر ـ :
من و عمران بن حُصَین، پشت سر على بن ابى طالب علیه السلام در کوفه نماز گزاردیم. ایشان هنگام رکوع و سجود و همواره در طول نماز، چنان تکبیرهایى مى گفت که چون باز گشتیم، عمران گفت: از مدّت ها پیش ـ یا گفت: از فلان وقت ـ نمازى نخوانده بودم که از این نماز ـ یعنى نماز على علیه السلام ـ به نماز پیامبر صلى الله علیه و آله، شبیه تر باشد.
658. کشف الیقین:
[امام على علیه السلام] در جنگ صفّین که به جنگ و نبرد مشغول بود، در میانه جنگ، خورشید را زیر نظر داشت. ابن عبّاس به او گفت: یا امیر مؤمنان! چه مى کنى؟
فرمود: «مى نگرم که چه هنگام، زوال ظهر مى شود تا نماز بگزاریم».
ابن عبّاس به ایشان گفت: آیا حالا وقت نماز است؟! جنگ، ما را از نماز باز داشته است.
فرمود: «ما چرا با آنها مى جنگیم؟! ستیز ما با آنها بر سر نماز است».
659. امام صادق علیه السلام:
على علیه السلام آن قدر رکوع خود را ادامه مى داد که عرقش روان مى شد، تا جایى که در عرق خود، گام مى نهاد.
660. المناقب، ابن شهرآشوب:
روایت شده است: هنگامى که وقت نماز مى رسید، رنگ على علیه السلام دگرگون مى شد و به لرزه مى افتاد. به ایشان گفته شد: تو را چه مى شود؟
فرمود: «هنگام [ اداى] امانتى رسیده است که خداوند متعال، آن را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کرد و آنها از به دوش کشیدنش ابا ورزیدند و آدمى، آن را به دوش کشید و من با ناتوانى ام نمى دانم که آیا مى توانم این بار را به خوبى حمل کنم یا نه».
661. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:
امّا دخترم فاطمه… آن گاه که در محرابش در برابر خداوند جلیل خود مى ایستد، نور او براى فرشتگان آسمان، چنان پیدا بود که درخشش اخترانْ براى زمینیان پیداست و خداوند، به فرشتگانش مى فرماید : اى فرشتگان من! به کنیزم فاطمه، سَرور کنیزان من، بنگرید که چگونه در برابر من ایستاده، شانه هایش از بیم من، به لرزه افتاده و از صمیم دل، به عبادت من روى آورده است.
662. عدّة الداعى:
فاطمه علیهاالسلام در نماز، از ترس خداى متعال، نفس نفس مى زد.
663. امام زین العابدین علیه السلام:
حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام در زمان خود، از همه عابدتر، زاهدتر و بافضلیت تر بود و هر گاه حج مى رفت، پیاده و چه بسا پابرهنه مى رفت و هر گاه مرگ و گور را به خاطر مى آورْد، مى گریست و هر گاه رستاخیز و زنده شدن را از نظر مى گذراند، اشک از دیده مى ریخت و هر گاه گذر از صراط را در اندیشه مى آورد، گریان مى شد و هر گاه عرضه [اعمال] را به خداى متعال به یاد مى آورد، فریادى مى کشید که از آن، بیهوش مى شد و هر گاه به نماز بر مى خاست، شانه هایش در برابر خداوند عز و جل، به لرزه مى افتاد و هر گاه بهشت و دوزخ را به یاد مى آورْد، چونان مارْ گزیده، بى تابى مى کرد و از خداوند متعال، بهشت را طلب مى کرد و از آتش دوزخ به او پناه مى بُرد. او هر گاه عبارت: «اى کسانى که ایمان آورده اید!» را از قرآن مى خوانْد، مى گفت: «لبّیک اللّهم لبّیک» و در هیچ حالى دیده نشد، مگر آن که خداوند سبحان را ذکر مى گفت.
664. امام زین العابدین علیه السلام:
حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام نماز مى گزارْد که مردى از برابر ایشان گذشت. یکى از هم نشینانش او را از این کار نهى کرد. چون امام علیه السلام از نمازش فارغ شد، به آن مرد فرمود: «چرا او را باز داشتى؟».
گفت: اى پسر پیامبر خدا! او میان شما و محراب حایل شد.
امام علیه السلام فرمود: «واى بر تو! خداوند عز و جل به من نزدیک تر از آن است که کسى بتواند میان من و او حایل شود».
665. جامع الأخبار:
حسین بن على علیه السلام هر گاه وضو مى گرفت، رنگش تغییر مى کرد و بندهاى بدنش به لرزه مى افتاد. سبب را از ایشان جویا شدند. فرمود: «حق است بر کسى که در برابر خداوند جبّار مى ایستد، رنگش زرد شود و بندهایش به لرزه افتند».
666. امام باقر علیه السلام:
پدرم على بن الحسین علیه السلام به هنگام نماز، پوست بدنش مى ترنجید و رنگش زرد مى شد و شانه هایش به لرزه مى افتاد و موى بر تنش راست مى شد و در حالى که اشکش بر گونه روان بود، مى فرمود: «اگر بنده مى دانست با که مناجات مى کند، از نماز دست نمى کشید».
667. الإرشاد ـ به نقل از عبد اللّه بن محمّد قرشى ـ :
امام زین العابدین علیه السلام هر گاه وضو مى گرفت، رنگش زرد مى گشت. خانواده اش به ایشان مى گفتند: این، چه حالى است که شما را در بر مى گیرد؟
مى فرمود: «آیا مى دانى آماده ایستادن در برابر چه کسى مى گردم؟».
668. امام صادق علیه السلام:
پدرم علیه السلام مى فرمود: هر گاه على بن الحسین ـ که درودهاى خدا بر آن دو باد ـ به نماز بر مى خاست، گویى ساقه درختى بود؛ چیزى از آن حرکت نمى کرد، مگر آنچه باد آن را به حرکت در مى آوَرد».
669. علل الشرائع ـ به نقل از ابان بن تغلب ـ :
به امام صادق علیه السلام گفتم: على بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام را دیدم که هنگام ایستادن به نماز، رنگش دگرگون مى گشت.
امام صادق علیه السلام به من فرمود: «به خدا سوگند، على بن الحسین علیه السلام مى دانست در برابر چه کسى ایستاده است».
670. فلاح السائل ـ به نقل از ابو ایّوب ـ :
امام باقر و امام صادق علیهماالسلام هر گاه به نماز مى ایستادند، رنگشان گاهى سرخ مى شد و گاهى زرد و گویى با چیزى گفتگو مى کنند که آن را مى بینند.
671. الاُصول الستّة عشر ـ به نقل از جابر جعفى، از امام صادق علیه السلام ـ :
روزى [پدرم] باقر علیه السلام نماز مى گزارْد که چیزى روى سرش افتاد. ایشان آن را از سرش بر نداشت، تا آن که رفتـ[م] و آن را از سر مبارک ایشان برداشتـ[م]. این (آرامش و بى توجّهى به اطراف)، براى بزرگداشت مقام خداوند و توجّه به نمازش بود و این، همان سخن پروردگار است: «به این دین، با گرایش تمام به حق، روى آور».
672. فلاح السائل:
روایت شده است که سَرور ما امام جعفر صادق علیه السلام در نماز خود، قرآن تلاوت مى کرد که بیهوش شد و چون به هوش آمد، از ایشان پرسیده شد: چه چیز، حال شما را چنین کرد؟
ایشان سخنى فرمود که مفهومش چنین بود: «همچنان آیات قرآن را تکرار مى کردم که به حالى رسیدم که گویى به مکاشفه و بالعیان، آن را از زبان کسى مى شنیدم که نازلش کرده است. پس قدرت بشرى، توان تحمّل مکاشفه هیبت الهى را نداشت».
1) در عوالى اللآلى، در پایان حدیث آمده است: از همه چیز بریده بود و تنها به خدا مشغول بود.