علّامه ی مجلسى، پس از طرح مباحث کلامى مربوط به این نظریه، در بحار الأنوار مى گوید:
اگر در ایمان، به گمان [حاصل از تقلید و غیر آن] بسنده شود، تردیدى نیست که تبدیل ایمان به کفر، شدنى خواهد بود؛ امّا اگر در ایمان، علم یقینى شرط باشد، تبدیل آن به کفر، مشکل است…. آرى! اگر یقین در ایمان شرط باشد و آن هم، به عقیده ی قطعى تغییرناپذیر منطبق با واقع تفسیر گردد، از بین رفتنى نخواهد بود. [اگر از بین رفت،] پس از زوال چنین ایمانى، معلوم مى شود که آن شخص، در واقع، مؤمن نبوده است؛ امّا اعتبار این سخن، جاى حرف دارد.(1)
ایشان، نظر خود را در مرآة العقول با توضیح بیشترى بیان کرده، مى گوید:
حقیقت، این است که ایمان، هر گاه به حدّ یقین برسد، زایل شدنى نخواهد بود؛ امّا رسیدن آن به حدّ یقین، بسیار اندک است. تکلیف کردن عموم مردم، به رساندن ایمان به یقین نیز حرجى است؛ بلکه ظاهر، این است که در ایمان بیشتر مردم، گمان قوى اى که جان آدمى به آن آرامش پیدا کند، کافى است، و البتّه از بین رفتن چنین ایمانى، ممکن است.
ایمان- همان گونه که دانستى- مراتب بسیار دارد که از میان رفتن برخى از آن مراتب و بازگشت به شک و حتّى رسیدن به مرتبه انکار، ممکن است و این، در ایمان به معاد است.
برخى از مراتب ایمان، از میان رفتنى نیست، نه با گفتار، نه با عمل، و نه در باور. برخى از آن مراتب، در گفتار و عمل، زایل شدنى است؛ امّا در باور، ماندگار است، مثل کافرانى که به درستىِ رسالت پیامبر، معتقد بودند (همچون ابو جهل و امثال او) و به دلیل غرض هاى تبهکارانه و خواست هاى دنیایى، با پیامبر صلى الله علیه و آله دشمنى کردند و شدیدا منکر رسالت او شدند. بسیارى از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله، نصب على علیه السلام را به مقام ولایت در روز غدیر به چشم دیدند و صراحت کلام پیامبر صلى الله علیه و آله را در جاهاى بسیارى به گوش شنیدند؛ امّا بدبختى و دنیادوستى بر آنها سایه انداخت و آن را منکر شدند.(2)
مقصود علاّمه ی مجلسى از «یقین»، به قرینه ی مقابله ی با «ظن»، همان علم قطعى است. بنا بر این، ایشان، ظنّ قوى و اطمینان آور را هم در تحقّق ایمان، کافى مى داند و بر این باور است که ایمان، اگر مستند به «علم» باشد، از آن جا که تبدیل «علم» به «جهل» ممکن نیست، زوال ایمان به این معنا نیز ممکن نیست؛ امّا اگر ایمان، مستند به ظنّ قوى باشد، قابل زوال است. البتّه ایشان در ادامه ی سخن مى گوید:
اگر در ایمان، جزم هم شرط باشد، از آن جا که علاوه بر معرفت قلبى، اعتراف زبانى و نیز عدم صدور عملى که موجب کفر گردد، شرط تحقّق و تداوم آن است، زوال ایمان از طریق انکار زبانى و یا ایجاد اسباب کفر، امکان پذیر است.(2)
بر این اساس، هر چند مرحوم مجلسى در بحار الأنوار و در بخش نخست مطالب خود در مرآة العقول، ایمانِ مستند به علم قطعى را غیر قابل زوال مى داند، لیکن با عنایت به آنچه در مرآة العقول، در تفسیر «ایمان» آورده، باید گفت نظر نهایى ایشان با نظر بیشتر متکلّمان، تفاوتى ندارد.
1) بحار الأنوار: ج 69 ص 218.
2) مرآة العقول: ج 11 ص 242.