جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مجموعه ویژگى هاى مؤمن

زمان مطالعه: 31 دقیقه

قرآن

«مؤمنان، همان کسانى اند که چون خدا یاد شود، دل هایشان مى ترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود، بر ایمانشان مى افزاید، و بر پروردگار خود، توکّل مى کنند؛ همانان که نماز را به پا مى دارند و از آنچه به ایشان روزى داده ایم، انفاق مى کنند. آنان هستند که حقّاً مؤمن اند که نزد پروردگارشان، درجات و آمرزش و روزىِ نیکو خواهند داشت».

«به راستى که مؤمنان، رستگارند؛ همانان که در نمازشان فروتن اند و آنان که از بیهوده روى گردان اند و آنان که زکات مى پردازند و کسانى که عورت هاى خود را مى پوشانند- مگر براى همسرانشان یا کنیزانى که به دست آورده اند، که در این صورت، بر آنان نکوهشى نیست. پس کسانى که فراتر از این بجویند، آنان از حد در گذرنده اند- و آنان که امانت ها و پیمان خود را رعایت مى کنند و آنان که بر نمازهایشان مواظبت مى نمایند».

«در حقیقت، مؤمنان، کسانى اند که به خدا و پیامبر او گرویده اند و [دیگر] شک نیاورده اند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند. اینان اند که راست کردارند».

«تنها کسانى به آیات ما مى گروند که چون آنها را به ایشان یادآورى کنند، سجده کنان به روى، در مى افتند، و به ستایش پروردگارشان، تسبیح مى گویند و آنان بزرگى نمى فروشند».

حدیث

578. الکافى- به نقل از کامل تمّار-: امام باقر علیه السلام فرمود: ««به راستى که مؤمنان، رستگارند». مى دانى اینان کدام مؤمنان اند؟».

گفتم: شما بهتر مى دانید.

فرمود: «مؤمنانِ تسلیم شده، رستگارند. تسلیم شدگان، به راستى که سرآمدند. پس مؤمن، غریب است و خوشا به حال غریبان!».

579. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: از اخلاق مؤمن، آن است که هر گاه سخن مى گوید، نیکو سخن مى گوید، و هر گاه با او سخن مى گویند، نیکو گوش مى دهد و در برخوردهایش خوش روست و هر گاه وعده دهد، به وعده وفا مى کند.

580. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: چهار چیز است که هر کس آنها را در خود داشته باشد، ایمانش را کامل گردانیده است، هر چند که خطاها از سر تا پایش را پوشانده باشند: راستگویى، امانتدارى، شرم، خوش اخلاقى.

581. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: دانش، دوست مؤمن است؛ بردبارى، دستیار او؛ خِرد، راه نمایش؛ عمل، کارگزار او؛ شکیبایى، فرمانده سپاه او؛ نرمش، پدر او و نیکى کردن، برادرش.

582. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: کسى مؤمن است که نسبت به مالِ خودش بخشنده، و نسبت به مال دیگران، محتاط باشد.

583. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- به مُعاذ بن جَبَل-: اى معاذ! مؤمن، در بَند حق است. مؤمن را قرآن، در بسیارى از خواسته هاى نفسش و از این که قربانىِ هوسش شود، به بند کشیده است.

اى معاذ! ترس و اضطراب مؤمن، آرام نمى شود، تا آن گاه که پل [صراط] را پشت سر نهد. پس [در این راه،] قرآن، راه نماى اوست و ترس، شیوه اش و شوق، مرکبش و نماز، جان پناهش و روزه سپرش و صدقه مایه ی آزادى اش [از آتش] و راستى فرماندهش و حیا وزیرش، و در پس همه ی اینها، پروردگارش در کمین است.

584. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- به مُعاذ بن جَبَل-: اى معاذ! مؤمن، اسیر حق است. مى داند که کسى مراقب او هست بر گوش و چشم و زبان و دست و پا و شکم و شهوت او، حتّى بر پلک زدن چشم او و ذرّه ی گِل انگشت او و سرمه ی چشمان او و [خلاصه] بر همه ی کارهاى او. مؤمن، دلش آرام نمى گیرد و ترسش فرو نمى نشیند و اضطرابش بر طرف نمى شود؛ [چرا که] صبح و شب، منتظر مرگ است. از این رو، تقوا مراقب اوست و قرآن، راه نمایش و ترس، حجّتش و شرافت، مرکبش و هشیارى [و احتیاط]، همراهش و هراس، نشانش و نماز، جان پناهش و روزه سپرش و صدقه مایه ی آزادى اش [از آتش] و راستى، وزیرش و حیا فرماندهش، و در پس همه ی اینها پروردگارش در کمین است.

اى معاذ! مؤمن را قرآن، در بسیارى از هوس ها و خواهش هاى نفسش، مقیّد کرده و به اذن خداوند، مانع از آن شده که هوسش او را به هلاکت افکند.

اى معاذ! من آنچه را براى خودم دوست دارم، براى تو نیز دوست مى دارم و آنچه را جبرئیل علیه السلام به من رساند، به تو رساندم. پس مبادا روز قیامت، در حالى نزد من آیى که دیگرى از آنچه خداوند عز و جل به تو داده است، بهره مندتر باشد تا تو.

585. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: از خصوصیات مؤمن، آن است که: در دین، نیرومند است و در عین نرمى، قاطع. ایمانش توأم با یقین است و در علم، آزمند. دلسوز و با محبّت است و در عین دانایى، بردبار. در هنگام توانگرى، میانه رو است و در وقت نادارى، خود را آراسته نشان مى دهد. از طمع، دورى مى کند و در پى کسب حلال است. در نیکوکارى، پایدار و در پیمودن راه راست، [کوشا و] بانشاط است. از شهوت، خوددار است و به رنجورِ خسته، ترحّم مى ورزد.

بنده ی مؤمن خدا، به کسى که دشمن مى دارد، ستم روا نمى دارد و به خاطر دوست داشتنِ کسى، مرتکب گناه نمى شود. آنچه را به او [امانت] سپرده شده، تباه نمى کند. حسادت نمى ورزد و بدگویى نمى کند و لعنت نمى کند. [در محکمه ی عدل] به حق اعتراف مى کند، هر چند شهادتى بر ضدّ او داده نشده باشد و به لقب بد و زشت، کسى را نمى خواند. در نماز، خاکسار است و در دادن زکات مى شتابد. در حوادث تکان دهنده، استوار است و در هنگام برخوردارى، سپاس گزار. به آنچه دارد، قانع است و آنچه را مال او نیست، ادّعا نمى کند. در حال خشم، تصمیم نمى گیرد(1) و در کار خیرى که مى خواهد انجام دهد، بخل بر او چیره نمى آید. با مردم مى آمیزد براى آن که بیاموزد و با مردم هم سخن مى شود براى آن که بفهمد و اگر به او ستم و تعدّى شود، صبر مى کند تا این که خداوند مهربان، خود، انتقام او را بگیرد.

586. التمحیص: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «مؤمن، ایمانش کامل نمى شود، تا آن گاه که یکصد و سه خصلت در او باشد، در کردار و رفتار و اندیشه و درون و برون».

امام على علیه السلام گفت: اى پیامبر خدا! آن یکصد و سه خصلت، چیست؟

پیامبر خدا فرمود: «اى على! از صفات مؤمن، آن است که: اندیشه اش پویاست، بلندآواز(2) و پُردانش و بس بردبار است، ستیز زیبا دارد و خوش مناظره است. گشاده دل ترینِ مردم است و خاکسارترینِ آنان. خنده اش لبخند است و گرد آمدنش براى آموختن. پند دهنده ی غافلان است و آموزگار ناآگاهان. آن را که آزارش دهد، نمى آزارد و به آنچه بیهوده است، نمى پردازد. از گرفتارى [-ِ دشمنش]، شاد نمى شود و کسى غیبتِ کسى را نمى کند. از حرام ها مى پرهیزد و در آنچه شبهه ناک است، درنگ مى کند. پُربخشش است و کم آزار. یاور غریبان است و پدر یتیمان. شادى اش در چهره ی اوست و ترسش(3) در دلش. به درویشىِ خویش شادان است. از شهد، شیرین تر است و از صخره، سخت تر. رازى را فاش نمى سازد و پرده درى نمى کند. حرکاتش با ظرافت است و دیدارش شیرین. پُرعبادت است و خوش وقار و نرم خو و پُرسکوت. هر گاه به او نادانى [و جسارت] شود، بردبارى مى ورزد و در برابر آن که به او بدى کند، شکیباست. به بزرگ سالان، احترام مى نهد و با خردسالان، مهربان است. در امانت ها درستکار است و از خیانت، به دور. همدم او پرهیزگارى است و خوى او آزرم. پُراحتیاط است و کم لغزش. رفتارهایش آموزنده است و گفتارش جذّاب. از خطا، در مى گذرد و عیبجویى نمى کند. سنگین است و شکیبا و خشنود و سپاس گزار و کم سخن و راستگو و نیکوکار و پاک دامن و بردبار و ملایم و خویشتندار و شرافتمند. نه لعنتگر است، نه سخن چین، نه دروغگو، نه غیبت کننده، نه ناسزاگو، نه حسود، و نه بخیل. خوش رو و بشّاش است و اهل کنجکاوى و جاسوسى نیست.

از کارها، عالى ترینِ آنها را مى جوید و از خوى ها، والاترینشان را. خداوند، نگهدار اوست و توفیق خداوند، پشتیبانش. در عین نرمش، اقتدار دارد و تصمیماتش توأم با یقین است. به کسى که مبغوض اوست، ستم و بى انصافى نمى کند و به خاطر کسى که دوستش دارد، مرتکب گناه نمى شود. در سختى ها شکیباست، ستم و تعدّى نمى کند و هوسران نیست.

درویشى، زیرپوش اوست(4) و شکیبایى، روپوشش. کم زحمت است و بسیار کمک رسان. بسیار روزه مى گیرد، فراوان نماز و عبادت مى کند و کم مى خوابد. دلش پرهیزگار است و کردارش پاکیزه. هر گاه [بر دشمنش] توانا شود، مى بخشد و هر گاه وعده دهد، وفا مى کند. به امید [ثواب]، روزه مى گیرد و از بیم [عذاب]، نماز مى گزارد. کار نیک انجام مى دهد، چنان که گویى آن را مى بیند(5) و نگاهش [از حرام] فروهشته است. دست بخشنده دارد و هیچ سائلى را رد نمى کند و از هیچ بخششى بخل نمى ورزد. به برادران رسیدگى مى کند و پیاپى احسان مى نماید. سخنش را مى سنجد و زبانش را نگه مى دارد. نه در دشمنى اش غرق مى شود و نه در دوستى اش خود را به هلاکت مى افکند. باطل را از دوست خود هم نمى پذیرد و حق را از دشمنش هم رد نمى کند. نمى آموزد، مگر براى آن که بداند و علم به دست نمى آورد، مگر براى آن که عمل کند.

کم کینه است و پُرسپاس. روزها در پىِ معاش خود مى رود و شب هنگام، بر گناهان خویش مى گرید. اگر با اهل دنیا به سر بَرد، زیرک ترین آنهاست و اگر با اهل آخرت به سر برد، پارساترینِ ایشان. در کسب و کارش، به درآمدهاى شبهه ناک رضایت نمى دهد و در دینش، به رخصت ها عمل نمى کند. از لغزش برادرش چشم مى پوشد و حرمت دوستىِ دیرینِ او را پاس مى دارد».

587. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: بنده چنان که باید، سزامند ایمان ناب نمى شود، مگر آن گاه که مهر و کین ورزىِ او، براى خداوند متعال باشد. پس هر گاه براى خداوند- تبارک و تعالى- مهر ورزد و براى خداوند- تبارک و تعالى- کین ورزد، آن گاه، سزامند دوستى از جانب خداست.

588. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: برترین ایمان(6) نزد خداوند عز و جل، ایمانى است که در آن شک نباشد، و جهادى که در [غنایم] آن کژدستى نشود، و حجّى که پذیرفته گردد.

589. مسند ابن حنبل- به نقل از معاذ-: از پیامبر خدا در باره ی برترین ایمان پرسید[م]. فرمود: «برترین [مرتبه ی] ایمان، آن است که دوستى و دشمنى ات، براى خدا باشد و زبانت را در ذکر خدا به کار گیرى».

پرسید[م]: دیگر چه، اى پیامبر خدا؟

فرمود: «و این که براى مردم، همان را بپسندى که براى خود مى پسندى و آنچه را بر خود نمى پسندى، براى آنان نیز نپسندى، و این که زبان به خیر بگشایى و یا خاموش بمانى».

590. مسند ابن حنبل- به نقل از عمرو بن عبسه-: نزد پیامبر خدا رفتم… و گفتم: ایمان چیست؟

فرمود: «شکیبایى و بزرگوارى».

591. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر کس از سه کار عار نداشته باشد، او مؤمن واقعى است: خدمت به خانواده، نشستن با فقیران، و غذا خوردن با خدمتکار. این کارها از نشانه هاى مؤمنانى است که خداوند در کتابش، در وصف آنان فرموده است: «آنان، همان مؤمنان راستین اند».

592. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: پنج چیز از ایمان است و هر کس چیزى از اینها در او نباشد، ایمان ندارد: سر سپردن به فرمان خدا، خرسندى به قضاى خدا، سپردن [همه ی کارها] به خدا، توکّل بر خدا، و شکیبایى در هنگام وارد آمدن نخستین ضربه [ى مصیبت].

593. امام على علیه السلام: سر سپردن [به خداوند] و فرمان بردن [از او]، دلیل بر ایمان داشتن شخص است.

594. امام على علیه السلام: با ایمان است که به کارهاى نیک مى توان راه برد، و با کارهاى نیک است که فهم (دانایى)، آباد مى شود، و فهم (دانایى) است که موجب اندیشناکى از مرگ مى شود.

595. امام على علیه السلام: با ایمان، به کارهاى نیک، راه توان برد و با کارهاى نیک، به ایمان. با ایمان، آگاهى آباد مى شود و آگاهى، موجب اندیشناکى از مرگ است.

596. امام على علیه السلام: مؤمن، کسى است که دوست داشتنش براى خدا، نفرت داشتنش براى خدا، گرفتنش براى خدا و رها کردنش براى خدا باشد.

597. امام على علیه السلام: بهترین زیور مؤمن، فروتنى است، و زیبایى او خویشتندارى، و بزرگى اش دانایى، و ارجمندى اش وا نهادن قیل و قال.

598. امام على علیه السلام: سه چیزند که زیور مؤمن اند: پروامندى از خدا، راستگویى، و امانتدارى.

599. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هیچ بنده اى به حقیقت ایمان نمى رسد، مگر آن گاه که با کسى که از او بریده است، بپیوندد، و از کسى که به او ستم کرده است، در گذرد، و کسى را که به او ناسزا گفته است، ببخشد و به کسى که به او بدى کرده است، نیکى کند.

600. امام على علیه السلام: مؤمن، چون پندش دهند، پند مى گیرد و چون بر حذرش دارند، بر حذر مى شود و چون درس عبرتش دهند، عبرت مى آموزد و چون یادآورى اش کنند، یادآور مى شود و چون به او ستم شود، مى بخشاید.

601. امام على علیه السلام: مؤمنان، به نفْس خویش بدگمان اند و از لغزش هاى گذشته ی خود ترسان اند. از دنیا بیزارند، به آخرت مشتاق اند و به طاعات، شتابان اند.

602. امام على علیه السلام: سپاس، از آنِ خداوند است…. به خدا ایمان داریم، به سانِ ایمان کسى که غیب ها را دیده و به وعده رسیده است؛ ایمانى که خلوص آن، شرک را زدوده و یقین آن، شک را. و گواهى مى دهیم که معبودى جز خدا نیست که یگانه است و بى انباز، و گواهى مى دهیم که محمّد- که درود خدا بر او و خاندانش باد- بنده و فرستاده ی اوست؛ دو گواهى اى که گفتار [و عقیده] را [به درگاه خدا،] فراز مى برند و کردار را بالا مى کشانند. ترازویى که این دو (شهادتین) در آن نهاده شوند، سبک نیست، و ترازویى که این دو از آن برداشته شوند، سنگین نیست.

603. امام على علیه السلام: مؤمن، کارش نزدیک (خدمتش سریع و در دسترس) است، همّتش بلند است، سکوتش بسیار است و عملش خالص است.

604. امام على علیه السلام: مؤمن از کژى و ناسازى، به دور است.

605. امام على علیه السلام: مؤمن، دنیا میدان مسابقه ی اوست و عمل، همّ و غم او و مرگ، ارمغانش، و بهشت، جایزه اش.

606. امام على علیه السلام: مؤمن به کسى که دشمن مى دارد، ستم نمى کند و براى کسى که دوست مى دارد، مرتکب گناه نمى شود و اگر به او ستم شود، شکیبایى مى کند تا آن که خداوند عز و جل انتقامش را بگیرد.

607. امام على علیه السلام: مؤمن از خرد کامل و بردبارىِ شایان، برخوردار و به خوبى ها راغب و از بدى ها گریزان است.

608. امام على علیه السلام: مؤمن در پنج نور، غوطه مى خورد: ورودى اش نور است، خروجى اش نور است، علمش نور است، سخنش نور است، و چشم اندازش در روز قیامت، نور است.

609. امام على علیه السلام: مؤمن، خویَش زهدورزى است، همّتش دیندارى، عزّتش قناعت، و تلاشش براى آخرتش. کارهاى نیکش بسیار است و درجاتش بلند، و رهایى و نجاتش، نزدیک.

610. امام على علیه السلام: مؤمن، به دنیا با دیده ی عبرت مى نگرد، از آن به اندازه ی رفع نیاز مى خورد، و در آن با گوش دشمنى و نفرت مى شنود.

611. امام على علیه السلام: بدانید- اى بندگان خدا- که مؤمن، شب و روز، به نفْس خویش بدگمان است. از این رو، پیوسته بر آن خرده مى گیرد و از او کارِ [نیکِ] بیشتر مى طلبد.

612. امام على علیه السلام- به کمیل بن زیاد-: اى کمیل! خوى خوش مؤمن، فروتنى است، زیباى اش مهربانى، شرافتش دلسوزى، و عزّتش وا نهادن قیل و قال [و بحث هاى بى حاصل].

613. بحار الأنوار- به نقل از ابو ذر-: به امیر مؤمنان گفتم: اى امیر مؤمنان! مؤمن کیست و حدّ و مرز او چیست تا بشناسمش؟

فرمود: «اى ابو عبد اللّه!».

گفتم: گوش به فرمانم، اى برادر پیامبر خدا!

فرمود: «مؤمنِ آزموده [به بلا و راستین]، کسى است که هیچ چیزى در باره ی [فضایل] ما به او نمى رسد، مگر آن که سینه اش براى پذیرش آن، گشایش مى یابد [و با اطمینان خاطر، آن را مى پذیرد] و شک و تردید نمى کند».

614. امام على علیه السلام- در وصف مؤمن-: مؤمن، شادى اش در چهره ی اوست و اندوهش در دلش. سینه اش از هر چیزى فراخ تر است و نَفْسش از هر چیزى رام تر و زبون تر. مقام را ناخوش مى دارد و شهرت را دشمن. اندوهش دراز است و همّتش بلند. بسیار خموش است و اوقاتش پُر. سپاس گزار است و شکیبا. غرق در اندیشه ی خویش است و به دوستى خود [با دیگران] بخیل است. نرم خو و رام و آرام است. روحیّه [واراده] اش سخت تر از سنگ است، و خودش رام تر از بَرده.

615. امام على علیه السلام: مؤمن هر گاه بنگرد، عبرت مى گیرد و هر گاه سکوت کند، مى اندیشد و هر گاه سخن گوید، ذکر مى گوید. هر گاه بى نیاز شود، سپاس مى گوید و هر گاه در سختى افتد، شکیبایى مى ورزد. پس او به خُرسندى [از قضا و قسمت الهى]، نزدیک و از ناخرسندى، دور است. [روزىِ] اندک، او را از خدا خرسند مى سازد و [روزىِ] بسیار هم ناراحتش نمى گرداند. اراده ی او در خیر، به پاى نیّتش [در خیر] نمى رسد. نیّت بسیارى از خیرها را دارد؛ امّا تنها توفیق عمل به بخشى از آنها را مى یابد و بر کارهاى خیرى که از دستش رفته و نتوانسته آنها را انجام دهد، افسوس مى خورد.

616. امام على علیه السلام: مؤمنان، کسانى هستند که آنچه را فراپیش آنان است (معاد و قیامت)، شناخته اند. پس لب هایشان [از روزه دارى] خشکیده و چشمانشان [از شب زنده دارى] تار شده و رنگ هایشان پریده، چندان که گَرد [و نشانه ی] خاکساران، در رخسارشان نمایان است. اینان، همان بندگان خدایند که بر روى زمین، نرمْ نرمک (فروتنانه) راه مى روند و آن را فرش خود و خاکش را بستر خویش مى سازند.

دنیا را دور انداخته اند و به آخرت روى آورده اند، به شیوه ی مسیح پور مریم علیه السلام. اگر در جمع باشند، شناخته نمى شوند و اگر غایب باشند، کسى جویاى آنان نمى شود و اگر بیمار شوند، عیادت نمى شوند. در روزهاى داغ، روزه مى گیرند و در شب هاى تار، به عبادت بر مى خیزند. هیچ فتنه اى، از آنان بر نمى خیزد و هیچ شبهه اى به ایشان راه نمى یابد. ایشان اند یاران من. پس آنها را در گوشه و کنار زمین بجویید و اگر فردى از آنان را دیدید، از او بخواهید تا برایتان آمرزش طلبد.

617. امام على علیه السلام: مؤمن به آنچه مى ماند (آخرت و عمل اخروى)، راغب است و به آنچه از میان مى رود (دنیا و عمل دنیوى)، بى رغبت. بردبارى را با دانایى مى آمیزد و دانش را با کردار. از کاهلى به دور است. پیوسته شاداب است و آرزویش نزدیک است [و آرزوهاى دور و دراز ندارد]. دلش زنده است و زبانش به یاد خدا گویاست. رازى را که به او سپرده شده، به دوستانش نمى گوید و از شهادت دادن به نفع دشمنان [خویش] هم خوددارى نمى کند. هیچ کار خیرى را ریاکارانه انجام نمى دهد و از سرِ خجالت هم آن را ترک نمى کند. به خیرش امید مى رود و شرّش به کسى نمى رسد. اگر در جمع ذاکران باشد، از غافلانش نمى نویسند و اگر در میان غافلان باشد، از شمار ذاکرانش مى نویسند.

کسى را که به او ستم کرده است، مى بخشد و به کسى که از او مضایقه کرده است، عطا مى کند. با کسى که از او بریده است، پیوند برقرار مى نماید و به آن که به او بدى کرده است، خوبى مى کند. بردبارى اش را از دست نمى دهد و در آنچه تردید دارد، شتاب نمى ورزد. از نادانى به دور است. سخنش نرم است و نیکى اش نزدیک. زشتى از او سر نمى زند و راست گفتار و نیک کردار است. خیرش مى آید و شرّش مى رود.

در حوادث تکان دهنده، استوار است و در ناملایمات، شکیبا و در هنگام برخوردارى، سپاس گزار. به کسى که دشمن مى دارد، ستم نمى کند و براى کسى که دوست مى دارد، مرتکب گناه نمى شود. آنچه را از آنِ او نیست، ادّعا نمى کند و حقّى را که بر گردن اوست، انکار نمى کند. به حق، پیش از آن که بر ضدّ او گواهى داده شود، اعتراف مى کند. آنچه را نگهدارى اش از او خواسته شده، تلف نمى گرداند و به آنچه برایش ضرورتى ندارد، رغبت نمى ورزد.

از دیگران با لقب زشت، یاد نمى کند، به کسى تعدّى نمى نماید و هیچ مخلوقى را مسخره نمى کند. به همسایه زیان نمى زند و از گرفتارى کسى، شادمان نمى شود. امانت پرداز است و به طاعت ها مى شتابد. نمازها را پاس مى دارد و در منکرات، کندى مى کند.

ندانسته، وارد کارى نمى شود و از سرِ ناتوانى، حق را کنار نمى گذارد. اگر خاموش بماند، خاموش ماندنش او را غمگین نمى سازد و اگر سخن بگوید، نادرست نمى گوید و اگر بخندد، صدایش از گوشش فراتر نمى رود. خشم، او را سرکش نمى کند و هوس بر او چیره نمى آید و بخل و آزمندى، او را مقهور خود نمى گردانند و بنده ی شهوت نمى شود. با مردم مى آمیزد تا بیاموزد. سکوت مى کند تا [از گناه و خطا] به سلامت ماند. مى پرسد براى این که بفهمد و به خوبى ها گوش مى دهد براى این که آنها را به کار بندد. از خوبى ها براى آن سخن نمى گوید که بر دیگران فخر بفروشد.

نفسش از او در رنج است و مردم از او در آسایش اند. خویشتن را براى آخرتش به زحمت مى اندازد و براى فرمانبرى از پروردگارش، از هوس خود، نافرمانى مى کند. اگر از کسى دورى مى کند، براى این است که پاک بماند و اگر به کسى نزدیک مى شود، از سرِ نرمى و مهربانى است. نه دورى کردنش از روى تکبّر است و نه نزدیک شدنش براى فریب دادن. به مؤمنانِ پیش از خود، اقتدا مى کند و براى نیکان و پرهیزگارانِ پس از خویش، پیشوا [و الگو] ست.

618. امام على علیه السلام- در اوصاف مؤمنان-: مؤمنان، اهل فضایل اند. رفتارشان توأم با آرامش است و ظاهرشان با خشوع (خاکسارى). راه و رسمشان فروتنى است و خاکسارند. دیدگانشان را از آنچه خداوند بر ایشان حرام ساخته است، فرو بسته اند و گوش هایشان را به سوى دانش، تیز کرده اند. در ناخوشى و گرفتارى، همان گونه اند که در خوشى و آسایش. اگر نبود اجلى که خداوند براى آنان رقم زده است، از شوقِ مردن و ترس عذاب، لحظه اى جان هایشان در کالبدهایشان قرار نمى گرفت. آفریدگار، در نزد ایشان بزرگ است و ما سواى او، در نظرشان خُرد. [از شدّت یقین،] تو گویى بهشت و نعمت آن را و آتش و عذاب آن را دیده اند. پس دل هایشان اندوهناک است، گزندشان به کسى نمى رسد، نیازهایشان اندک است، نَفْس هایشان ناتوان است و کمکشان به برادرانشان بسیار. زمین را فرش خود قرار داده اند و آب آن را شربتى گوارا. دنیا را یکسره دور انداخته اند و چند روزه ی اندکِ آن را شکیبایى کرده اند تا در نتیجه، فرجامشان آسایشى طولانى شد. تجارتشان سودمند است و پروردگارى کریم، نوید چنین تجارتى را به ایشان داده است. دنیا آنان را خواست؛ امّا آنها دنیا را نخواستند. دنیا در طلب آنان بر آمد؛ امّا آنها از آن گریختند.

شب هنگام، به عبادت مى ایستند و قرآن را شمرده و با دقّت، تلاوت مى کنند. هر گاه به آیه اى تهدیدآمیز مى رسند، با گوشِ دل و اندیشه، به آن گوش مى سپارند و از تهدید آن، مو بر بدنشان راست مى شود و دل هایشان از ترس و وحشت، هراسان مى شود و پیکرهایشان نزار مى گردد و چنان مى پندارند که خروشِ دم و بازدمِ دوزخ و صداى به هم خوردن آهن هاى آن، در بیخ گوش آنهاست، به رو در مى افتند و اشک هایشان بر گونه هایشان روان مى شود و براى آزادىِ خویش [از آتش دوزخ]، به خداوند، التماس مى کنند.

امّا به هنگام روز، مردمانى دانا و نیکوکار و پرهیزگارند. ترس [از خدا]، آنان را چونان تیرهاى تراش خورده، لاغر کرده است، آن سان که هر کس ببیندشان، مى گوید بیمارند و مى گوید دیوانه اند؛ امّا دیوانه نیستند. هر گاه عظمت خداوند و شُکوه پادشاهىِ او را به یاد آورند و به یاد مرگ و هراس هاى رستاخیز افتند، دل هایشان تپیدن مى گیرد و اندیشه و خِرد خویش را از کف مى دهند و چون به خود آیند، با کارهاى پاکیزه، به سوى خدا مى شتابند. به [عملِ] اندک، قانع نیستند و [عملِ] بسیار [خود] را هم بسیار نمى شمارند. پس خویشتن را [به تقصیر] متّهم مى سازند و از کرده هایشان هراسان اند. هر گاه یکى از آنان ستایش شود، از ستایشِ بسیار، از خداوند مى ترسد و مى گوید: «من خود را بهتر از دیگران مى شناسم و پروردگارم مرا بهتر از خودم مى شناسد. بار خدایا! به آنچه مى گویند، مرا مؤاخذه مفرما و چنانم قرار ده که ایشان [در باره ام] گمان مى برند، و آنچه را [از بدى ها و گناهان من] نمى دانند، بر من ببخشاى».

از جمله نشانه هاى مؤمنان، این است که: [مؤمن] در عین نرمى، قاطع است و ایمانش با یقین، همراه است. به پرهیزگارى حریص است و در دین شناسى، فهیم. بردبارى را با دانایى جمع کرده است و ملایمت را با زیرکى. در وقت توانگرى، میانه رو است و در عبادت، خشوع (خاکسارى) دارد. در هنگام نادارى، تحمّل مى کند و در سختى، شکیباست. در راه حق، عطا مى کند و جویاى حلال است. در پیمودن راه راست، چالاک و کوشاست و از طمع، به دور است و در نیکوکارى، پایدار است. براى مصون ماندن از خواهش هاى نفس، به خدا متوسّل مى شود و از شیطانِ مطرود، به او پناه مى برد. شب مى کند، در حالى که همّ و غمش سپاس گزارى است و صبح مى کند، در حالى که مشغولیتش ذکر خداست. اینان [به روز رستاخیز] در امن و آرامش اند و از جامى که در آن هیچ یاوه و گناهى نیست، خواهند نوشید.

619. امام على علیه السلام: مؤمن در دنیا راستگوست، بیداردل است، نگه دارنده ی حدود [الهى] است، ظرف علم است، خِردش کامل است، کانون بزرگوارى و بخشندگى است، پاک دل است، همیشه بردبار است، دستانى مهربان دارد، بخشنده ی مال است، درِ خانه اش براى احسان باز است، خوش زبان است، پُر تبسّم است، همیشه [در دلْ] اندوهناک است، بسیار مى اندیشد، کم مى خوابد و کم مى خندد، خوش طبع است، میراننده ی طمع [خویش] است، کُشنده ی هوس است، به دنیا بى رغبت است و به آخرت راغب.

میهمان دوست است و یتیم نواز، با کودکان، مهربان است و به بزرگ ترها احترام مى گذارد، به سائل عطا مى کند، به عیادت بیماران مى رود و در تشییع جنازه ها شرکت مى کند، حرمت قرآن را مى شناسد، با پروردگار، راز و نیاز مى کند، بر گناهان [خویش] مى گرید، امر به معروف و نهى از منکر مى کند، تنها وقتِ گرسنگى مى خورد و وقتِ تشنگى مى نوشد، رفتارش مؤدّبانه است و گفتارش نصیحت آمیز و اندرز دادنش با ملایمت، جز از خدا نمى ترسد و به کسى جز او امید نمى بندد و جز به حمد و ثنا مشغول نمى شود، تحقیر نمى کند، بزرگى نمى فروشد و به مال دنیا افتخار نمى کند، به عیب هاى خویش مى پردازد و به عیب هاى دیگران نمى پردازد.

نماز، چشم و چراغ اوست و روزه، پیشه و دغدغه ی او و راستى (راستگویى)، عادت او و سپاس گزارى، مَرکب او و خِرد، راهبر او و پرهیزگارى، ره توشه اش و دنیا، دکان او و شکیبایى منزلگاهش. شب و روز، سرمایه ی اویند و بهشت، سرپناهش است و قرآن، سخن او و محمّد صلى الله علیه و آله، شفیعش و خداوند بلندنام، هَمدَمش.

620. امام صادق علیه السلام: مردى به نام هَمّام- که عابد و پارسا و ریاضت کش بود- برخاست و به امیر مؤمنان که در حال سخنرانى بود، گفت: اى امیر مؤمنان! مؤمن را برایِمان وصف کن، آن سان که گویا در برابر دیدگان ماست و او را مى بینیم.

امیر مؤمنان فرمود: «اى همّام! مؤمن، انسانى زیرک و باهوش است. شادى اش در چهره ی او و اندوهش در دل اوست. دریا دل ترینِ انسان ها و خاکسارترینِ آنهاست. از هر آنچه فناپذیر است، باز مى دارد و به هر آنچه خوبى است، تشویق مى کند. نه کینه توز است، نه حسود، نه پرخاشگر، نه ناسزاگو، نه عیبجو، و نه اهل غیبت کردن. مقام را ناخوش مى دارد، و شهرت را دشمن.

اندوهش دراز، همّتش بلند و سکوتش بسیار است. با وقار است و اهل ذکر [و یاد خدا]. شکیباست و سپاس گزار. به سبب اندیشه اش [در امور آخرت]، غمناک است و از نادارىِ خویش شادان. نرم خو و مهربان و سخت باوفاست. کم آزار است. نه تهمت زن است و نه پرده در.

هر گاه بخندد، دَهَن نمى درد و هر گاه به خشم آید، از کوره در نمى رود. خنده اش لبخند است و پرسشش براى دانستن و باز پرسیدنش براى فهمیدن. دانشش بسیار است و بردبارى اش بزرگ و بسیار مهربان است. بخیل نیست و شتاب نمى کند و برآشفته [و دلگیر] نمى شود و سرمستى نمى کند. خلاف حق داورى نمى کند و در علمش کجروى نمى نماید. از صخره سخت تر است و رنج و زحمتش، [براى او] از عسل شیرین تر است. نه حریص است، نه ناشکیبا، و نه خَشِن و نه لافزن و نه اهل تظاهر و نه اهل گزاف. ستیزه کردنش زیباست و مراجعه کردنش بزرگوارانه. هر گاه خشمگین شود، از جاده ی اعتدال بیرون نمى رود و هر گاه طلب کند، با ملایمت مى طلبد. بى باک و پرده دَر و گردنکش نیست. دوستى اش خالص، پیمانش استوار، و به قول، پایدار و به قرار، وفادار است. دلسوز است و بسیار صله ی رحم کننده. بردبار است و گم نام و کمتر دخالت بى جا مى کند. از خداوند عز و جل خشنود است و با هوس خویش ناسازگار. با زیردستش درشتى نمى کند و به کارهاى بیهوده و بى ربط نمى پردازد. یاور دین، پشتیبان مؤمنان، و پناه مسلمانان است. ستایش [ِمردم از او] در گوشش فرو نمى رود [و او را نمى فریبد] و طمع، دل او را زخم نمى زند. خردمندى اش او را از بازى [و غفلت] باز مى دارد و نادان بر دانش او آگاه نمى شود. مى گوید و عمل مى کند. دانشمندى دوراندیش است.

ناسزاگو نیست و سبک سر [و بى هدف هم] نیست. احسان کننده است بى درشتى [و خشونت]، و بخشش کننده ی بى اسراف. نیرنگباز و عهدشکن نیست و عیب [دیگران] را پیگیرى نمى کند و به هیچ کس ستم نمى کند. با خلق، مهربان است و در زمین [براى رفع حوایج مردم] مى کوشد و یاور ناتوان است و فریادرس ستم دیده ی دادخواه. پرده درى نمى کند و رازى را فاش نمى سازد. گرفتارى اش بسیار و شکایتش اندک است. اگر خوبى اى را ببیند، آن را به زبان مى آورد و اگر بدى اى ببیند، مى پوشاندش. عیب را مى پوشاند، پشت سر کسى بد نمى گوید و هواى او را دارد. از لغزش در مى گذرد و خطا را مى بخشد. از خیرخواهى [و راه نمایى]- تا آن جا که بداند- فروگذار نمى کند و اگر کجروى و انحرافى ببیند، اصلاحش مى کند. امین است و استوار، پرهیزگار و وارسته، و پاکیزه و پسندیده. پوزش را مى پذیرد و [از دیگران] به نیکى یاد مى کند. به مردم خوش گمان است و در دل، خود را متّهم مى کند [و مى گوید: عیب از خود توست]. براى خدا و از روى فهم و دانایى، [با دیگران] دوست مى شود و براى خدا و با عزم و قاطعیت [از مردم] مى بُرَد. شادمانى، او را به رفتار نابخردانه نمى کشاند و خوش حالىِ بسیار، سبک سرش نمى کند. به دانا یادآورى مى کند و به نادان مى آموزد. هیچ شرّى از او انتظار نمى رود و بیم هیچ گزندى از وى نیست [چون شرّ و گزندش به کسى نمى رسد]. کار هر کس را از کار خود، خالص تر مى داند و هر کسى را از خود، صالح تر مى شمارد. داناى عیب خود است و سرگرم دلْ نگرانىِ خویش. به غیر پروردگارش اعتماد نمى کند. غریب و تنها و بى کس و اندوهناک است. براى خدا دوست مى دارد، و براى خدا جهاد مى کند تا خشنودى او را دنبال کند. خود، انتقام خویشتن را نمى گیرد [بلکه انتقام را به خدا وا مى گذارد] و در آنچه مایه ی خشم پروردگار اوست، با کسى دوستى نمى کند. با فقیران هم نشینى مى کند و با اهل صداقت دوست مى شود و پشتیبان اهل حق است و یاور نزدیکان. یتیمان را پدر است، بیوه زنان را سرپرست و رسیدگى کننده به مستمندان. در هر گرفتارى و در هر سختى اى، به [کمک و یارىِ] او امید مى رود. شادان و خوش روست و ترش رو نیست و خبرچینى نمى کند. با صلابت است و [با این حال،] فرو خورنده ی خشم است و خنده رو. باریک بین است و پُراحتیاط. نادانى نمى کند و اگر نسبت به او نابخردى شود، بردبارى مى ورزد. بخل نمى ورزد و اگر نسبت به او بخل ورزند، شکیبایى مى کند. خردمند است و از این رو، با حیا، و قانع است و بدین سبب، بى نیاز. حیاى او بر شهوتش چیره است، دوستى اش بر حسدش، و گذشتش بر کینه اش. سخن نادرست نمى گوید، در پوشاکش جانب اعتدال مى پوید و راه رفتنش با فروتنى است. خاضعانه از پروردگارش اطاعت مى کند و در همه حال، از او راضى است. نیّتش خالص است و اعمالش خالى از دغلى و نیرنگ. نگاهش عبرت آموز است، سکوتش همراه با اندیشیدن است و گفتارش حکمت است. خیرخواه است و بخشنده. برادرى مى کند و در نهان و آشکار [و ظاهر و باطن]، [یک رنگ و] خیرخواه است. با برادرش قهر نمى کند و از او غیبت نمى کند و به او نیرنگ نمى زند. بر آنچه از دستش رفته، دریغ نمى خورد و بر مصیبتى که به او مى رسد، اندوهگین نمى شود و به آنچه نباید امید بست، امید نمى بندد و در سختى ها سست نمى شود و در هنگام برخوردارى، سرمست نمى شود. بردبارى را با دانش در هم مى آمیزد و خِرد را با شکیبایى.

او را چنین مى بینى که از تنبلى، به دور و پیوسته با نشاط است، آرزویش نزدیک است و لغزشش اندک و پیوسته چشم به راه اجل خویش است و دلى خاشع دارد و همواره به یاد پروردگار خویش است و روحیّه اى قانع دارد و نادانى در او نیست و کارش آسان است و براى گناهش اندوهگین است و شهوتش مرده است و خشمش فرو خورده و خویَش بى آلایش و همسایه اش از او در آسایش. خصلت کِبر در او ضعیف است و به آنچه برایش مقدّر شده، قانع است و شکیبایى اش تزلزل ناپذیر است و کارش استوار است و ذکرش بسیار.

با مردم مى آمیزد براى این که یاد بگیرد، و سکوت مى کند براى این که به سلامت ماند، و مى پرسد براى این که بفهمد، و تجارت مى کند براى این که سود بَرَد. به خبر گوش نمى دهد تا با آن دروغ بگوید [و تحریفش کند]، و سخن نمى گوید تا بدان وسیله، بر دیگران فخرفروشى نماید. نَفْسش از او در رنج است؛ امّا مردم از او در آسایش اند. خویشتن را براى آخرتش به رنج افکنده و از این رو، مردم را از خود آسوده ساخته است. اگر به او ستم شود، شکیبایى مى کند تا این که خداوند، خود، انتقامش را بگیرد. دورى کردنش از کسى که دورى مى کند، به جهت نفرت و دور ماندن [از آلودگى] است، و نزدیک شدنش به کسى که نزدیکش مى شود، از سر نرمش و مهربانى است. دورى کردنش، از روى تکبّر و غرور نیست و نزدیک شدنش، براى فریب و نیرنگ نیست؛ بلکه [در این امور] از نیکانِ پیش از خود پیروى مى کند و خود نیز براى نیکان پس از خویش، پیشواست».

همّام بانگى زد و بیهوش نقش زمین شد. امیر مؤمنان فرمود: «به خدا سوگند، من نگران وى بودم» و فرمود: «این چنین موعظه ی رسا در اهلش اثر مى کند».

کسى به ایشان گفت: پس تو خود، چه، اى امیر مؤمنان؟! فرمود: «هر کسى را اجلى است که از آن تجاوز نمى کند و سببى که از آن عبور نمى گذرد. پس لب فرو بند و تکرار مکن، که شیطان بر زبان تو مى دمید».

621. امام حسن علیه السلام: از خصلت هاى مؤمنان است: نیرومندى در دین، نرمشِ بزرگوارانه، دوراندیشىِ عالمانه، دانایى همراه با بردبارى، گشاده دستى در انفاق کردن، میانه روى در عبادت، دورى از طمع، و نیکوکارى پایدار. به کسى که دشمن مى دارد، ستم نمى کند و به خاطر کسى که دوست مى دارد، مرتکب گناه نمى شود. آنچه را از او نیست، ادّعا نمى کند و حقّى را که بر گردن اوست، انکار نمى کند. زخم زبان نمى زند، بدگویى نمى کند، ستم نمى ورزد. در نماز، خاشع است و در دادن زکات، دست و دل باز. در آسایش، سپاس گزار است و در گرفتارى، شکیبا. به آنچه دارد، قانع است و خشم، او را از جا نمى کَنَد و بخل، او را سرکش نمى گرداند. با مردم مى آمیزد، براى این که بیاموزد، و سکوت مى کند، براى این که سالم بماند. اگر به او ستم شود، شکیبایى مى کند تا معبودش- که به او پاداش مى دهد، خود، انتقامش را بگیرد.

622. امام حسین علیه السلام: مؤمن، خداوند را پناه و نگهدار خود گرفته است و گفتارِ او را آینه ی خویش. پس بارى [در آن آینه] به اوصاف مؤمنان مى نگرد و دگر بار به اوصاف گردن کشان، و در آن، نکته ها مى بیند و خود را شناسایى مى کند و در باره ی ذکاوت خویش، یقین مى نماید و برپاکىِ خود، توانا مى شود.

623. امام زین العابدین علیه السلام: سه خصلت است که در هر یک از مؤمنان وجود داشته باشد، در پناه خداست و روز قیامت، خداوند، او را در سایه ی عرش خویش در مى آورد و از وحشت آن روز بزرگ، آسوده اش مى دارد: کسى که با مردم آن گونه رفتار کند که خود از آنان توقّع دارد، و کسى که دستى یا قدمى پیش ننهد تا آن که بداند در طاعت خدا پیش نهاده است یا در معصیت او، و کسى که بر برادرش عیبى را خرده نگیرد تا آن که نخست، آن عیب را از خودش دور کند. و آدمى را همین بس که با پرداختن به عیب خود، از پرداختن به عیب هاى مردم باز ماند.

624. امام زین العابدین علیه السلام: مؤمن اگر سکوت مى کند، براى این است که به سلامت ماند و اگر سخن مى گوید، براى این است که بهره برد. امانت خود را براى دوستانش باز نمى گوید و شهادتش را از بیگانگان کتمان نمى کند. هیچ کار نیکى را از روى ریا انجام نمى دهد و از سرِ شرم (خجالت) نیز ترکش نمى کند. هر گاه ستایش شود، از آنچه [در ستایش او] مى گویند، مى هراسد و از آنچه [ستایشگران در باره ی او] نمى دانند، از خداوند، آمرزش مى طلبد. سخن [ستایش آمیزِ] کسى که او را نمى شناسد، فریبش نمى دهد و از شمردن آنچه [از گناهان] انجام داده است، مى ترسد.

625. امام زین العابدین علیه السلام: مؤمن، سخنش ذکر [خدا] است، سکوتش اندیشیدن، و نگاه کردنش درس گرفتن.

626. امام باقر علیه السلام: مؤمنان، مردمانى فهیم و اهل اندیشه و عبرت آموختن اند. آنچه با گوش هاى خود مى شنوند، آنان را از یاد خداوند- که نامش بشکوه باد-، کر نمى کند و آنچه از زیور [و زیبایى] با چشمانشان مى بینند، از یاد خداوند، کورشان نمى گرداند. پس به پاداش آخرت مى رسند، چنان که به این دانش رسیده اند.

627. امام صادق علیه السلام: به پدرم [امام باقر علیه السلام] گفته شد: چرا مؤمن، سرسخت ترین است؟ فرمود: «چون عزّت قرآن، در دل او و حقیقت ایمان، در سینه ی اوست و بنده ی فرمان بردار خداست و پیامبرش را تصدیق مى کند».

گفته شد: چرا مؤمن، گاه، بخیل ترین است؟

فرمود: «چون روزى را از راه حلال به دست مى آورد و به دست آوردن حلال، دشوار است. بنا بر این، دوست ندارند دستْ رنجش را از دست بدهد؛ زیرا از سختىِ به دست آوردنش آگاه است و اگر هم ببخشد، به جا مى بخشد».

گفته شد: چرا مؤمن، گاه، به هم بسترى، حریص ترین است؟ فرمود: «براى آن که شهوت خود را از آنچه برایش حلال نیست، حفظ کند و براى این که شهوتش او را به این سو و آن سو منحرف نکند. از این روست که چون به حلالْ دست یابد، به همو بسنده مى کند و به غیر او روى نمى آورد».

628. أعلام الدین: امام باقر علیه السلام فرمود: «از ویژگى هاى مؤمن است: امانتدارى، خیرخواهى، اندیشه کردن، تقیّه، نیکى کردن، خوش خویى، خوش گمانى، شکیبا بودن، حیا داشتن، سخاوت، عفّت، رحم دلى، بخشودن، خرسندى، صله ی رحم به جا آوردن، خاموشى گزیدن، پرده پوشى، همدردى (دستگیرى) کردن، احترام نهادن، تسلیم بودن [در برابر قضاى الهى]، دانشجویى، قناعت، راستگویى، وفادارى، ترک شهوت رانى، ترک [خجالت و] کم رویى، مصمّم بودن، انصاف داشتن، فروتنى، رایزنى، پوزش خواهى، سپاس گزارى، حیا و وقار».

امام باقر علیه السلام سپس خصلت هایى را که مؤمن باید از آنها دورى کند، یاد کرد و آنها را چنین بر شمرد: «تجاوز، بُخل، پَستى، خیانت، دغلى، کینه توزى، ستم کردن، سیرى ناپذیرى، تندخویى، خودپسندى، تکبّر، حسادت، پیمان شکنىِ آشکار، دروغگویى، غیبت کردن، سخن چینى، نیرنگبازى، بدگمانى، سوگند دروغ، دورویى، منّت گذارى، حق ناشناسى، ناتوانى، آزمندى، لهو و لعب، پافشارى، بریدن [از خویشاوند]، شوخى کردن، سبک سرى، فحّاشى، غفلت از وظیفه، و فاش کردن راز».

629. امام باقر علیه السلام: مؤمن، آن کسى است که هر گاه [از کسى] خشنود شود، خشنودى اش او را به گناهى یا باطلى نمى کشاند و هر گاه ناخشنود شود، ناخشنودى اش او را از گفتن حق باز نمى دارد، و کسى است که هر گاه قدرت یابد، قدرتش او را به دست اندازى به آنچه حقّ او نیست، نمى کشانَد.

630. الخصال- به نقل از عبد المؤمن انصارى-: امام باقر علیه السلام فرمود: «خداوند عز و جل سه ویژگى به مؤمن داده است: عزّت در دنیا، رستگارى در آخرت، و هیبت در دل ستمگران». ایشان سپس [این آیه را]: «و عزّت، تنها از آنِ خدا و فرستاده ی او و مؤمنان است» خواند و نیز [این آیات را]: «هر آینه مؤمنان، رستگار شدند» تا «همانان که در آن [بهشت] جاویدان اند» خواند.

631. امام صادق علیه السلام: مؤمن، بردبار است و نادانى نمى کند و اگر به او نابخردى [و اهانت]شد، بردبارى مى ورزد. ستم نمى کند و اگر به او ستم شد، مى بخشد. بخل نمى ورزد و اگر به او بخل ورزیده شد، شکیبایى مى کند.

632. امام صادق علیه السلام: مؤمن، دوست خداست. خدا به او کمک مى کند و برایش کارسازى مى نماید.(7) مؤمن در باره ی خدا جز حق نمى گوید و از غیر او نمى ترسد.

633. مصباح الشریعة- در آنچه به امام صادق علیه السلام نسبت داده است-: شایسته است مؤمن هر گاه مى گیرد، به حق بگیرد و هر گاه مى دهد، در راه حق و به حق و از حق بدهد.

634. امام صادق علیه السلام: مؤمن، کسى است که درآمدش حلال و اخلاقش نیکو و باطنش سالم باشد، زیادىِ مالش را انفاق کند و زیادىِ گُفتارش را نگه دارد (زیاده گویى نکند)، مردم را از شرّ خود در امان بدارد و با مردم، انصاف داشته باشد.

635. امام صادق علیه السلام: سزاوار است که مؤمن، هشت خصلت داشته باشد: در تکان ها محکم باشد؛ در گرفتارى، شکیبا باشد؛ در هنگام برخوردارى، سپاس گزار باشد؛ به آنچه خداوند عز و جل روزىِ او کرده، قانع باشد؛ به دشمنان، ستم نکند و به خاطر دوستان، مرتکب گناه نشود (/ به دوستان، جفا نکند)؛ بدنش از او در زحمت باشد و مردم از او در آسایش باشند.

دانش، دوست مؤمن است و بردبارى، وزیر او، و شکیبایى، فرمانده سپاهش و مدارا برادرش و ملایمت، پدرش.

636. امام صادق علیه السلام: مؤمن، عَلَوى است؛ زیرا در شناخت، به مقام عالى رسیده است. مؤمن، هاشمى است؛ زیرا گم راهى را در هم شکسته است. مؤمن، قُرَشى است؛ زیرا به آنچه از ما گرفته شده است، اقرار دارد. مؤمن، عَجَم است؛ زیرا درهاى بدى، بر او بسته اند. مؤمن، عرب است؛ زیرا پیامبر او عرب است و کتاب او به زبان عربىِ روشن فرو فرستاده شده است. مؤمن، نَبْطى است؛ زیرا دانش را استنباط کرده است. مؤمن، مهاجر است؛ زیرا بدى ها را ترک کرده است. مؤمن، انصارى است؛ زیرا خدا و پیامبر او و اهل بیت پیامبر خدا را یارى مى کند. مؤمن، مجاهد است؛ زیرا با دشمنان خداوند عز و جل، در دولت باطل، با تقیّه و در دولت حق، با شمشیر، جهاد مى کند.

637. امام صادق علیه السلام: مؤمن، در دین، نیرومند است و در عین نرمى، قاطع و ایمانش آمیخته با یقین. در فهمیدن [دین]، آزمند است و در پیمودن راه راست، با نشاط (کوشا) و در نیکوکارى، پایدار. دانش را با بردبارى در آمیخته و در عین برخوردارى از نرمش، زیرک است. در [راه] حق، سخاوتمند است و هنگام توانگرى، جانب اعتدال را نگه مى دارد و در وقت نادارى، خویشتندار است و در زمان قدرت یافتن [بر دشمن]، با گذشت است. در طاعت خدا خلوص دارد و از شهوت پیروى نمى کند و در خواهش ها خویشتندار است. به جهاد، آزمند است و با وجود کار، نمازش را ترک نمى گوید و در سختى ها شکیباست.

در تکان ها محکم است و در ناملایمات، شکیبا و در هنگام برخوردارى، سپاس گزار. غیبت نمى کند، تکبّر ندارد و پیوند خویشاوندى نمى بُرَد. سست و درشت خوى و خشن نیست و نگاهش از او پیشى نمى گیرد [بلکه در اختیار اوست] و شکمش او را رسوا نمى کند و میل جنسى اش بر او چیره نمى آید. به مردم حسادت نمى ورزد. سرزنش مى شود؛ ولى او سرزنش نمى کند. اسراف نمى کند و ستم دیده را یارى مى رساند و به بینوا رحم مى کند. نفْسش از او در رنج است و مردم از او در آسایش اند. عزّت دنیا را نمى خواهد و از خوارىِ آن، بى تابى نمى کند. مردم در اندیشه ی دنیایند و او سرگرم آخرت است. نه در قضاوتش نقصى دیده مى شود و نه در رأیش ضعفى و نه در دینش خرابى اى. هر که با او مشورت کند، راه نمایى اش مى کند و به آن که کمکش کند، کمک مى رساند، و از هرزه گویى و رفتار جاهلانه مى گریزد.

638. الاُصول الستّة عشر- به نقل از زید زَرّاد-: به امام صادق علیه السلام گفتم: بیم آن داریم که مؤمن نباشیم.

فرمود: «چرا؟».

گفتم: چون در میان خود، کسى را نمى یابیم که برادرش را بر درهم و دینار خود، ترجیح دهد. ما درهم و دینار را بر برادرى که هر دو ولایت امیر مؤمنان علیه السلام را داریم، ترجیح مى دهیم.

فرمود: «نه، شما مؤمن هستید؛ امّا ایمانتان کامل نمى شود، مگر آن گاه که قائمِ ما ظهور کند. در آن هنگام است که خداوند، خِردهاى شما را کامل مى گرداند و مؤمنانى تمام عیار خواهید بود. اگر در روى زمین، مؤمنان کاملى وجود نداشتند، قطعا خداوند، ما را به سوى خود مى برد و شما زمین و آسمان را نفى مى کردید.

آرى، سوگند به آن که جانم در دست اوست، در گوشه و کنار زمین، مؤمنانى هستند که همه ی دنیا در نظر آنان به بال پشه اى نمى ارزد. دنیا در چشم آنان، چنان بى مقدار است که اگر دنیا با همه ی آنچه در آن و بر روى زمین است، زرِ سرخ مى شد و به گردن یکى از آنها آویخته مى گشت و سپس از گردنش مى افتاد، احساس نمى کرد که چه در گردنش بوده و چه از آن افتاده است. اینان، پنهان (گم نام) زندگى مى کنند و از سرزمینى به سرزمینى مى کوچند. شکم هایشان از روزه دارى، به پشتشان چسبیده و لب هایشان از تسبیح خدا خشکیده است و چشمانشان از گریه، کم سو گشته و رخسارشان از شب خیزى، به زردى گراییده است.

این است سیماى مؤمنان و مثالى که خداوند در انجیل و در تورات و قرآن و زبور و کتاب هاى [آسمانى] نخستین، براى ایشان زده و در وصفشان فرموده است: «نشانه شان همین اثر سجود بر رخسارشان است. این است داستانشان در تورات و داستانشان در انجیل». مقصود، زردىِ رخسار آنان بر اثر شب زنده دارى است. آنان اند که به برادران، در حال تنگ دستى و گشایش، نیکى و کمک مى کنند و در زمان تنگ دستى، آنان را بر خود مقدّم مى دارند. خداوند، این گونه آنان را وصف کرده و فرموده است: «آنان را بر خویشتن مقدّم مى دارند، هر چند خود، نیازمند باشند، و آنان که از بخل خویش حفظ شوند، به حقیقت، خود، رستگاران اند». به خدا که اینان کامیاب و رستگار شدند!

چون مؤمنى را ببینند، گرامى اش مى دارند و هر گاه منافقى را ببینند، از او دورى مى گزینند. آن گاه که شب فرا رسد، زمین خدا را بستر و خاک را بالش مى گیرند، و پیشانى هایشان را بر خاک مى نهند و ملتمسانه آزادىِ خویش از آتش دوزخ را از پروردگارشان مى خواهند و چون صبح شود، در حالى با مردم در مى آمیزند که انگشت نما نباشند [و کسى آنان را به زهد و عبادت نشناسد]. از راه ها کناره مى گیرند و آب را مایه ی خوش بویى و پاکیزگىِ خویش قرار مى دهند.(8) جان هایشان در رنج است و بدن هایشان در تلاش، و مردم از آنان در آسایش اند.

در نزد مردمان، بدترینِ مخلوقات اند؛ ولى نزد خدا بهترینِ خلق اند. اگر سخن گویند، کسى تصدیقشان نمى کند و اگر خواستگارى کنند، کسى به آنها زن نمى دهد. اگر در جمع باشند، کسى نمى شناسدشان و اگر نباشند، کسى جویاى آنان نمى شود. دل هایشان از خداوند، ترسان و لرزان است و زبان هایشان زندانى و سینه هایشان صندوقچه ی راز خداست که اگر براى آن، اهلى بیابند، به او باز مى گویند و اگر برایش اهلى نیابند، بر زبان هایشان قفل ها مى زنند و کلیدهاى آنها را پنهان مى سازند و بر دهان هاى خود بند مى نهند. سخت اند، محکم اند، سخت تر از کوه هایند و کمترین چیزى از آنان کنده نمى شود. خزانه دارانِ دانش و کان حکمت اند. پیرو پیامبران و خداباوران و گواهان [بر حقّانیت و یگانگىِ خداوند] و شایستگان اند. زیرکانى هستند که منافقان، آنان را گنگ و کور و ابله مى پندارند؛ امّا نه گنگ اند، نه کور و نه ابله؛ بلکه زیرکانى زبان آور، بردبار، فرزانگانى پرهیزگار و نیکوکار و برگزیده ی خدایند که ترس از خدا آنان را به سکوت کشانده است و از بیم خداوند و براى پوشیده داشتن راز اوست که زبان هایشان فرو بسته شده است.

وه که چه شوقى است مرا به همنشینى و هم سخنى با آنان! اى واى از نبودشان! و چه اندوه زُداست همنشینى با آنان! ایشان را بجویید؛ که اگر یافتیدشان و از نور آنها پرتوى بر گرفتید، بى گمان، ره یافته اید و به برکت وجود آنان، در دنیا و آخرت، کامیاب گشته اید.

اینان در میان مردم، از گوگرد سرخ هم کمیاب ترند. زیورشان طول سکوت است و پنهان داشتن راز، و نماز و زکات و حج و روزه و کمک کردن به برادران در وقت آسایش و تنگى. این است زیورشان و مهر ورزیدنشان. خوشا به حال آنان! و فرجام نیک، ایشان راست. ایشان، وارثان پردیس اند و در آن، جاویدان. جایگاه آنان در میان بهشتیان، چونان جایگاه پردیس در میان دیگر باغ هاى بهشت است. در دوزخ، ایشان را مى جویند؛ امّا در بهشت شادان مى زیَند. این، سخن دوزخیان است که: «چرا مردانى را که ما آنان را از اشرار مى شمردیم، نمى بینیم؟». پس آنان (مؤمنان) در نظر اهل آتش، جزو مردمانِ بد بوده اند. پس خداوند، جایگاه ایشان را بالا مى برد، تا جایى که اهل دوزخ، آنها را مى بینند و از دیدن آنها، در آتش، حسرت مى خورند و مى گویند: ««اى کاش باز گردانده شویم» و مانند ایشان باشیم؛ زیرا آنها خوب بوده اند و ما خود، بد بوده ایم!» و همین، مایه ی حسرت و افسوس دوزخیان مى شود.

639. امام صادق علیه السلام: خداوند از مؤمن، پیمان گرفته است که [در دنیا] گفته اش تصدیق نشود و از دشمنش انتقام نگیرد. هیچ مؤمنى [با انتقام از دشمن،] تسلّاى خاطر پیدا نمى کند (دلش خنک نمى شود)، مگر این که رسوا مى شود؛ زیرا هر مؤمنى لگام خورده است.

640. امام صادق علیه السلام- در توصیه اش به عبد اللّه بن جُندَب-: مؤمنان، کسانى هستند که از خدا بترسند و بیم آن داشته باشند که هدایتى که عطایشان شده است، از آنان گرفته شود، و هر گاه به یاد خدا و نعمت هاى او افتند، بیمناک و نگران شوند و هر گاه آیات خدا بر ایشان خوانده شود، از قدرت نمایىِ او، بر ایمانشان افزوده شود، و بر پروردگارشان توکّل کنند.

641. امام صادق علیه السلام- در اندرزش به مؤمن طاق-: اى پسر نعمان! بنده مؤمن نیست، مگر آن گاه که سه خصلت در او باشد: خصلتى از خداوند، خصلتى از پیامبر او و خصلتى از امام. خصلتِ خداوندى، این است که رازپوش باشد، که خداوند بلندنام [در وصف خود] مى فرماید: «داناى نهان است و هیچ کس را بر نهان خویش، آگاه نمى سازد». آن خصلت که از پیامبر خداست، این است که با مردم مدارا کند و با اخلاقِ دین راستین (اسلام) با آنان رفتار کند. آن خصلت که از امام است، شکیبایى ورزیدن در فقر و گرفتارى است، تا آن که خداوند در کار او گشایش آوَرد.

642. امام رضا علیه السلام: مؤمن، مؤمن نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد: خصلتى از پروردگارش، خصلتى از پیامبر او، و خصلتى از ولىّ او. خصلت پروردگارش، این است که رازش را پوشیده بدارد. خداوند عز و جل [در وصف خود] مى فرماید: «داناى نهان است و هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمى سازد، مگر پیامبرى را که خود بپسندد». خصلت پیامبرش، مدارا کردن با مردم است؛ زیرا خداوند عز و جل پیامبرش را به مدارا با مردم فرمان داده و فرموده است: «گذشت پیشه کن و به نیکى فرمان ده». خصلت ولىّ او، شکیبایى در سختى و گرفتارى است.

643. امام عسکرى علیه السلام: مؤمن براى مؤمن، برکت، و بر کافر، حجّت است.

644. امام عسکرى علیه السلام: نشانه هاى مؤمنان (شیعه ی دوازده امامى)، پنج چیز است: خواندن پنجاه و یک رکعت نماز [در هر شبانه روز]،(9) [خواندنِ] زیارت اربعین، انگشترى در دست راست کردن، پیشانى بر خاک نهادن، و بلند گفتنِ «بسم اللّه الرحمن الرحیم» [در نماز].


1) یا: «در وقت خشم، افسار گسیخته نمى شود»، اگر- چنان که در برخى منابع آمده است- «لا یجمح» باشد.

2) یعنى: با صداى بلند، ذکر خدا مى گوید، یا: در میان مردم، نامش بلند و پُرآوازه است.

3) در بحار الأنوار، «اندوهش» آمده که این، مناسب تر است.

4) یعنى: این، مرامِ همیشگى اوست و آن را از خود جدا نمى سازد؛ ولى آن را به رخ نمى کشد و عیان نمى کند، در مقابلِ شکیبایىِ او که آن نیز همیشه همراه اوست؛ ولى آشکار است.

5) یعنى: با دیده ی یقین، آن را مى بیند. یا: گویا خدا را مى بیند. یا: گویا آن را ناظر بر خویش قرار مى دهد.

6) در صحیفة الإمام الرضا علیه السلام (ص 83 ح 8)، به جاى «برترین ایمان»، «برترین اعمال» آمده است.

7) یا: مؤمن، دین خدا و دوستان او را کمک مى کند و اعمال خود را براى او خالص مى گرداند.

8) در بحار الأنوار آمده است: یعنى براى تمیزى و خوش بویىِ خود، به آب، بسنده مى کنند و از عطر و بوى خوش استفاده نمى کنند.

9) شامل نمازهاى واجب، نافله ها و نماز شب.