جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عوامل دستیابى به درجات ایمان

زمان مطالعه: 16 دقیقه

قرآن

«مؤمنان، همان کسانى اند که چون خدا یاد شود، دل هایشان مى ترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود، بر ایمانشان مى افزاید، و بر پروردگار خود توکّل مى کنند».

«و چون سوره اى نازل شود، از میان آنان، کسى است که مى گوید: «این [سوره] ایمان کدام یک از شما را افزود؟!»؛ امّا کسانى که ایمان آورده اند، بر ایمانشان مى افزاید و آنان شادمانى مى کنند».

«اوست آن کس که در دل هاى مؤمنان، آرامش را فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند، و سپاهیانِ آسمان ها و زمین، از آنِ خدایند، و خدا همواره داناى سنجیده کار است».

«و ما موکّلان آتش را جز فرشتگان نگردانیدیم و شماره ی آنها را جز آزمایشى براى کسانى که کافر شده اند، قرار ندادیم، تا آنان که اهل کتاب اند، یقین کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید».

«بر نعمت و فضل خدا و این که خداوند، پاداش مؤمنان را تباه نمى گرداند، شادى مى کنند. کسانى که [در نبرد اُحُد] پس از آن که زخم برداشته بودند، دعوت خدا و پیامبر [او] را اجابت کردند، براى کسانى از آنان که نیکى و پرهیزگارى کردند، پاداشى بزرگ است؛ همان کسانى که [برخى از] مردم به ایشان گفتند: «مردمان براى [جنگ با] شما، گرد آمده اند. پس، از آن بترسید»؛ و [لى این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نیکو حمایتگرى است!».

«و چون مؤمنان، دسته هاى دشمن را دیدند، گفتند: «این، همان است که خدا و فرستاده اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده اش راست گفتند» و جز بر ایمان و فرمان بردارى آنان نیفزود».

حدیث

297. الکافى- به نقل از ابو عمرو زبیرى-: به امام صادق علیه السلام گفتم: اى دانا! مرا خبر دهید که کدام کار، نزد خدا برتر است؟

فرمود: «آن کارى که خداوند، چیزى را جز با آن نمى پذیرد».

گفتم: آن چیست؟

فرمود: «ایمان به خداى یگانه، بلندترین درجه و ارجمندترین مقام و بالاترین بهره است».

گفتم: آیا مرا آگاه نمى کنى که آیا ایمان، گفتارِ همراه با کردار است، یا گفتار است بى کردار؟

فرمود: «ایمان، سراسر، کردار است، و گفتار هم جزئى از آن کردار است، به حکم خداوند که در کتابش بیان فرموده، و نورش روشن است و حجّتش استوار، و قرآن بدان گواهى مى دهد و به آن دعوت مى کند».

گفتم: قربانت گردم! برایم شرح کن تا مطلب را دریابم.

فرمود: «ایمان، حالات و درجات و طبقات و منازلى [گوناگون] دارد. یک مرتبه ی آن، کامل و در نهایت کمال است. مرتبه ی دیگر، ناقص است و نقصانش آشکار است و برخى از آنها کامل ترند و کمالشان [بر نقص آنها] مى چربد».

گفتم: مگر ایمان، کمال و نقص دارد و کم و زیاد مى شود؟

فرمود: «آرى».

گفتم: چگونه چنین است؟

فرمود: «چون خداوند- تبارک و تعالى- ایمان را بر اندام هاى آدمیان واجب ساخت و آن را میان این اندام ها قسمت کرد و در میان آنها پراکند، بنا بر این، هیچ اندامى از اندام ها نیست، مگر آن که نسبت به ایمان، وظیفه اى غیر از وظیفه ی اندام دیگر، به او محوّل شده است. مثلاً یکى از اندام ها دل اوست که به وسیله ی آن، تعقّل و درک و فهم مى کند و فرمانده بدن اوست، به طورى که اندام ها جز با رأى و فرمان او کارى نمى کنند. دیگر از اندام هایش، دو چشم اوست که با آنها مى بیند، و دو گوش او که با آنها مى شنود، و دو دست او که با آنها کار مى کند، و دو پاى او که با آنها راه مى رود، و اندام تناسلى اش که با آن مجامعت مى کند، و زبان او که با آن سخن مى گوید، و سر او که چهره اش در آن است. پس هیچ یک از این اندام ها نیست، مگر آن که آنچه از وظیفه ی ایمانى به او محوّل شده، غیر از آن چیزى است که به اندام دیگر محوّل گشته است، به حکمى که از جانب خداوند خجسته نام، رسیده و قرآن آن را برایش بیان کرده و بر آن گواهى داده است.

مثلاً وظیفه اى که بر دل واجب ساخته، غیر آن است که بر گوش واجب ساخته و آنچه بر گوش واجب ساخته، جز آن است که بر دو چشم واجب ساخته و آنچه بر دو چشم واجب ساخته، جز آن است که بر زبان واجب ساخته و آنچه بر زبان واجب ساخته، جز آن است که بر دستان واجب ساخته و آنچه بر دستان واجب ساخته، جز آن است که بر پاها واجب ساخته و آنچه بر پاها واجب ساخته، جز آن است که بر آلت تناسلى واجب ساخته و آنچه بر آلت تناسلى واجب ساخته، جز آن است که بر چهره واجب ساخته است.

آنچه از ایمان بر دل واجب ساخته، اقرار است و شناخت و اعتقاد و خشنودى و گردن نهادن به این که معبودى جز خداى یگانه ی بى انباز نیست، معبودى یکتاست و همسر و فرزند نگرفته است، و پذیرفتنِ این که محمّد- که درودهاى خدا بر او و خاندانش باد- بنده ی او و فرستاده ی اوست، و اقرار کردن به هر پیامبر و کتابى که از جانب خدا آمده است. پس اقرار و شناخت، وظیفه اى است که خداوند بر عهده ی دل نهاده و این، عمل دل است. این است [معناى] سخن خداوند عز و جل که: «مگر کسى که مجبور شود؛ ولى دلش به ایمان مطمئن است. امّا کسى که سینه اش به کفر گشاده گردد» و فرموده است: «آگاه باشید که با یاد خدا دل ها آرام مى گیرد» و فرموده است: «کسانى که با دهان هاى خود ایمان آورده اند، ولى با دل هایشان ایمان نیاورده اند»، و فرموده است: «اگر آنچه را در درون خود دارید، آشکار سازید یا پنهانش دارید، خدا شما را براى آن، حسابرسى مى کند. سپس آن کس را که بخواهد، مى آمرزد و آن کس را که بخواهد، عذاب مى کند».

پس اقرار و شناخت، چیزى است که خداوند عز و جل بر دل واجب ساخته و این، عمل دل است و در رأس ایمان قرار دارد.

وظیفه اى که خداوند بر زبان واجب ساخته، گفتار است و اظهار آنچه در دل، آن را باور دارد و بدان اقرار کرده است. خداوند- تبارک و تعالى- فرموده است: «و به مردم، سخن نیک بگویید» و فرموده است: «و بگویید: به آنچه به سوى ما نازل شده و آنچه به سوى شما نازل گردیده است، ایمان آوردیم، و خداى ما و خداى شما یکى است و ما تسلیم اوییم». این است آنچه خداوند بر زبان واجب ساخته و همین، عمل زبان است.

وظیفه اى که بر عهده ی گوش نهاده، این است که از گوش دادن به آنچه خدا حرام کرده، دورى کند و از آنچه برایش روا نیست و خداوند عز و جل از آن نهى کرده است و نیز از شنیدن آنچه خداوند عز و جل را ناخشنود مى سازد، روى گرداند. خداوند عز و جل در این باره فرموده است: «و در کتاب، بر شما نازل کرده که: هر گاه شنیدید آیات خدا مورد انکار و ریشخند قرار مى گیرد، با آنان منشینید تا به سخنى غیر از آن بپردازند». سپس خداوند عز و جل مورد فراموشى را جدا کرده و فرموده است: «و اگر شیطان تو را به فراموشى انداخت، پس از توجّه، دیگر با قوم ستمکار منشین».

نیز فرموده است: «پس نوید ده بندگانم را؛ همانان که سخن را مى شنوند و بهترینش را پیروى مى کنند. اینان، کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده است و اینان، همان خردمندان اند» و فرموده است: «به راستى که مؤمنان، رستگار شدند؛ همانان که در نمازشان خاکسارند و همانان که از [کار و سخنِ] بیهوده روى گردان اند و همانان که زکات را مى پردازند» و فرموده است: «و هر گاه یاوه اى بشنوند، از آن روى بر مى تابند و مى گویند: کردارهاى ما از آنِ ماست و کردارهاى شما از آنِ شماست» و فرموده است: «و هر گاه بر یاوه اى بگذرند، بزرگوارانه مى گذرند». این است آنچه خداوند از ایمان، بر گوش واجب ساخته و [خلاصه ی] آن، این است که به آنچه برایش روا نیست، گوش نسپارد. این، عمل گوش است و این، خود، از ایمان است.

همچنین بر چشم واجب ساخت که به آنچه خداوند بر او حرام ساخته است، ننگرد و از آنچه خداوند، نهى کرده است و برایش روا نیست، روى بگرداند. همین، عمل چشم است و این عمل، از ایمان است. خداوند- تبارک و تعالى- فرموده است: «به مردان مؤمن بگو که دیدگان خویش را فرو پوشند و عورت هایشان را نگه دارند». پس آنان را از نگریستن به عورت یکدیگر نهى فرموده تا کسى به عورت برادر [دینىِ] خویش نگاه نکند و [دستور داده که] هر کسى، عورت خود را از نگاه دیگران بپوشاند. نیز فرموده است: «به زنان مؤمن بگو که دیدگانِ خود را فرو پوشند و عورت هاى خویش را نگاه دارند»، [یعنى خوددارى کنند] از این که زنى به عورت زنى دیگر بنگرد و باید عورت خود را حفظ کند از این که دیگرى به عورت او نگاه کند».

امام صادق علیه السلام فرمود: «آنچه در باره ی حفظ عورت در قرآن آمده، در باره ی زناست، بجز این آیه که مربوط به نگاه کردن است.

سپس خداوند، آنچه را که بر دل و زبان و گوش و چشم واجب ساخته، در آیه اى دیگر، یک جا آورد و فرمود: «شما پنهان نمى دارید که گوش و چشمان و پوست هایتان، بر ضدّ شما گواهى دهند» و مقصود از پوست ها، عورت ها و ران هاست، و فرمود: «از آنچه بدان علم ندارى، پیروى مکن که گوش و چشم و دل، همگى مورد بازخواست قرار مى گیرند». پس این است آنچه خداوند بر چشمان واجب ساخته است؛ یعنى چشمپوشى از آنچه خداوند عز و جل حرام ساخته. همین، عمل دو چشم است و این، خود، از ایمان است.

خداوند بر دو دست واجب ساخت که با آنها کارى را که خداوند حرام کرده است، انجام ندهند و آنچه را خداوند فرمان داده است، انجام دهند، و صدقه دادن و کمک به خویشاوند و جهاد در راه خدا و وضو گرفتن براى نماز را بر آنها واجب کرده و فرموده است: «اى کسانى که ایمان آورده اید! هر گاه براى نماز برخاستید، صورت ها و دست هایتان را تا آرنج بشویید و سرهاى خود را و پاهایتان را تا برآمدگىِ آن، مسح کنید» و فرموده است: «هر گاه به کافران برخوردید، گردن ها[یشان] را بزنید و چون آنها را از پاى در آوردید، پس [اسیران را] استوار در بند کشید. سپس یا منّت نهید [و آزادشان کنید] و یا فدیه بگیرید، تا این که جنگ، فرو بنشیند». این است آنچه خداوند بر دست ها واجب ساخته؛ چرا که ضربه زدن، کار آنهاست.

بر دو پا نیز واجب ساخت که با آنها به سوى معاصى خداوند نروند و در راهى که خداوند عز و جل مى پسندد، گام بردارند، و فرموده است: «و در زمین، متکبّرانه راه مرو که تو هرگز زمین را نخواهى شکافت و هرگز به بلندى کوه ها نخواهى رسید» و فرموده است: «و در راه رفتنت، معتدل باش و صداى خود را آهسته ساز که بدترین بانگ ها، بانگ خران است» و در باره ی این که دست ها و پاها بر ضدّ خودشان و صاحبانشان، به فرو نهادن آنچه خداوند عز و جل بدان فرمان داده و بر آنها واجب ساخته است، گواهى مى دهند، مى فرماید: «امروز بر دهان هایشان مهر مى زنیم و دست هایشان با ما سخن مى گویند و پاهایشان به کارهایى که مى کرده اند، گواهى مى دهند». این نیز از وظایفى است که خداوند بر عهده ی دست ها و پاها نهاده است. همین، عمل آنهاست و این، خود، از ایمان است.

نیز بر چهره واجب ساخته که شب و روز، در اوقات نماز، براى او به خاک افتد، و فرموده است: «اى کسانى که ایمان آورده اید! رکوع و سجود به جاى آورید و پروردگارتان را بندگى کنید و کار نیک انجام دهید. شاید که رستگار شوید». این است وظایف همه جانبه ی چهره و دست ها و پاها. و در جاى دیگر فرموده است: «سجده گاه ها از آنِ خداست. پس هیچ کس را با خدا مخوانید» و [این را] در باره ی طهارت (وضو) و نماز که بر اعضا [ى هفتگانه] واجب ساخته، فرموده است و دلیلش آن است که چون خداوند عز و جل پیامبرش را از بیت المقدّس به سوى کعبه برگردانْد، این آیه را نازل فرمود: «خدا کسى نیست که ایمان شما را تباه کند. همانا خدا با مردم، دلسوز و مهربان است» و نماز را ایمان نامید.

حال، کسى که خداوند عز و جل را در حالى دیدار کند که اعضاى خود را حفظ کرده باشد و وظیفه اى را که خداوند عز و جل بر عهده ی هر عضوى از اعضایش نهاده، انجام داده باشد، با ایمان کامل، خداوند را دیدار مى کند و از اهل بهشت خواهد بود؛ ولى کسى که چیزى از این وظایف را کم بگزارد یا از آنچه خداوند عز و جل در باره ی آنها فرمان داده است، تجاوز کند، با ایمان ناقص، خداوند عز و جل را دیدار مى کند».

گفتم: معناى کاستى و کمال ایمان را دریافتم. افزایش آن چگونه است؟

امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند عز و جل فرموده است: «و چون سوره اى نازل شود، در میان ایشان کسى هست که بگوید: «این [سوره]، ایمان کدام یک از شما را افزود؟»؛ امّا کسانى که ایمان آورده اند، بر ایمانشان مى افزاید و ایشان شادمانى مى کنند. امّا کسانى که در دل هایشان بیمارى است، پلیدى اى بر پلیدى شان مى افزاید»، و [در باره ی اصحاب کهف] فرموده است: «ما خبرشان را بر تو درست حکایت مى کنیم: آنان جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم».

اگر ایمان، سراسر یک نواخت بود و فزونى و کاستى اى در آن نبود، کسى بر دیگرى برترى نمى داشت و نعمت ایمان، یک سان مى بود و مردم برابر مى شدند و ترجیح از میان مى رفت؛ امّا به سبب تمامیت ایمان است که مؤمنان به بهشت مى روند و به سبب فزونىِ ایمان [در یکى نسبت به دیگرى] است که درجات مؤمنان در نزد خداوند، متفاوت خواهد بود و به سبب کاستىِ آن است که کوتاهى کنندگان، به دوزخ مى روند».

298. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: مؤمن، مؤمن نخواهد بود و ایمان را کامل نمى گرداند، مگر آن که سه خصلت در او باشد: فرا گرفتن دانش، شکیبایى در گرفتارى ها، و مدارا در امر معاش.

299. تفسیر العیّاشى- به نقل از ابو حمزه ی ثمالى-: [به امام باقر علیه السلام] گفتم: خدایت به سلامت دارد! چه چیز است که اگر انجامش دهم، حقیقت ایمان را کامل کرده ام؟

فرمود: «همین که دوستان خدا را دوست بدارى و دشمنان خدا را دشمن بدارى و چنان که خداوند به تو دستور داده است، با راستان باشى».

300. امام باقر علیه السلام: هیچ بنده اى ایمان را کامل نمى کند، تا آن گاه که دریابد: آنچه براى اوّلینِ ما [اهل بیت] بوده، براى آخرین ما نیز هست و همه ی آنان، در [وجوب] اطاعت [از آنان] و حجّت بودن و [بیان] حلال و حرام، یک سان اند، و [البتّه] محمّد صلى الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام فضیلت خود را دارند.

301. امام صادق علیه السلام: هر کس خوش دارد که تمام مراتب ایمان را کامل گرداند، باید بگوید: «سخن [و عقیده ی] من در باره ی همه چیز، سخن خاندان محمّد علیهم السلام است، در باره ی آنچه پنهان داشته اند و آنچه آشکار ساخته اند و در باره ی آنچه از ایشان به من رسیده و آنچه به من نرسیده است».

302. امام صادق علیه السلام: هر کس خوش دارد که خداوند، ایمان او را برایش کامل گرداند تا مؤمن حقیقى و واقعى باشد، باید به شروطى که خداوند براى مؤمنان نهاده است، عمل کند. خداوند، افزون بر شرط ولایت خود و ولایت پیامبرش و ولایت امامان مؤمنان، گزاردن نماز و پرداختن زکات و وامِ نیکو دادن به خداوند و دورى کردن از زشتکارى ها را، چه آشکارش و چه پنهانش را نیز شرط کرده است. آنچه خداوند، حرام کرده و بیانش نموده است، همگى در ضمن این سخن او جاى دارد.(1)

303. امام على علیه السلام: ایمان هیچ بنده اى کامل نمى شود، مگر آن گاه که هر کس را که خداوند سبحان دوست دارد، او نیز دوست بدارد و هر کس را که خداوند سبحان دشمن مى دارد، او نیز دشمن دارد.

304. امام صادق علیه السلام: هر کس دوستى و دشمنى اش براى خدا باشد و به خاطر خدا عطا کند، او کسى است که ایمانش کامل است.

305. امام على علیه السلام- خطاب به نوف بکالى-: اى نوف! آن که براى خدا دوست بدارد، هیچ کس را بر دوستدارانِ او ترجیح نمى دهد و آن که براى خدا دشمن بدارد، به دشمنان او خوبى نمى کند. در این صورت است که حقایق ایمان را کامل کرده اید.

306. امام على علیه السلام: هر که دوست دارد ایمانش کامل باشد، باید مهر و کینش، و خرسندى و ناخرسندى اش، براى خدا باشد.

307. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر که دوست دارد خداوند را با ایمان کامل و اسلام نیکو دیدار کند، باید حجّت خدا، صاحب زمان، قائم منتظر مهدى، م ح م د بن حسن، را دوست بدارد.

308. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر که دادن و ندادنش و مهر و کینش، براى خدا باشد و براى [اطاعت از] خدا ازدواج کند، ایمانش را به کمال رسانده است.

309. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: بهترین دستگیره ی ایمان، دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خداست.

310. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- در پاسخ معاذ که از ایشان در باره ی برترین ایمان پرسید-: برترین [درجه ی] ایمان، این است که براى خدا دوست بدارى و براى خدا دشمن بدارى، و زبانت را در یاد خدا به کار اندازى.

311. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: بنده ایمان را کامل نمى گرداند، مگر آن گاه که کم داشتن را از زیاد داشتن، دوست تر بدارد و آن گاه که ناشناخته بودن، نزد او محبوب تر از معروف بودن باشد.

312. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: سه خصلت است که هر کس داشته باشد، خصلت هاى ایمان را کامل دارد: هر گاه خشنود مى شود، خشنودى اش او را به ناحق نکشاند، و هر گاه خشمگین مى شود، خشمش او را از حق برون نَبَرد، و هر گاه قدرت مى یابد، به آنچه از او نیست، دست دراز نکند.

313. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: بنده، ایمانش کامل نیست، مگر آن گاه که اخلاقش را نیکو گرداند و انتقامگیرى نکند.(2)

314. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: ایمان به خدا کامل نیست، مگر آن گاه که پنج خصلت در بنده باشد: توکّل به خدا، وا گذاردن [کارها] به خدا، گردن نهادن به فرمان خدا، خشنود بودن به قضاى خدا، و شکیبایى در بلا [و آزمایش] خدا. هر کس براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد، و براى خدا عطا کند و براى خدا از عطا کردن خوددارى نماید، ایمان را کامل گردانیده است.

315. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: سه چیز است که در هر کس وجود داشته باشند، ایمانش کامل است: در راه خدا از نکوهش هیچ نکوهشگرى نهراسد، در هیچ کار خود ریا نکند، و هر گاه دو امر برایش پیش آید که یکى دنیایى و دیگرى آخرتى بود، کار آخرت را بر کار دنیا برگزیند.

316. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- به نقل از جبرئیل علیه السلام-: درخت به کمال نمى رسد، مگر آن گاه که به بار بنشیند. ایمان نیز به کمال نمى رسد، مگر با خوددارى از حرام ها.

317. المعجم الکبیر- به نقل از ابن عبّاس-: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «مؤمنِ کامل ایمان نیست کسى که گرفتارى را نعمت، و آسایش را مصیبت نشمارد».

اصحاب پرسیدند: چرا، اى پیامبر خدا؟

فرمود: «چون گرفتارى، حتما آسایش در پى دارد و آسایش نیز حتما مصیبت به دنبال دارد. همچنین مؤمنِ کامل ایمان نیست کسى که وقتى در حال نماز نیست، در غم و اندوه نباشد».

اصحاب پرسیدند: چرا، اى پیامبر خدا؟

فرمود: «چون نمازگزار، با پروردگارش سخن مى گوید و هر گاه در غیر نماز باشد، لاجرم با آدمیزاد سخن مى گوید».

318. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: سوگند به آن که جانم در دست اوست، قرآن و ذکر، ایمان را در دل مى رویانند، آن سان که آب، گیاه را مى رویاند.

319. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: کامل ترینِ مؤمنان، کسى است که مسلمانان از دست و زبان او آسوده باشند.

320. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هیچ یک از شما مؤمن نیست، مگر آن که آنچه را براى خود دوست دارد، براى برادرش نیز دوست بدارد.

321. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر یک از شما مُنکرى را دید، با دستش مخالفت کند. اگر نتوانست، با زبانش و اگر نتوانست، با دلش و این، ضعیف ترین مرتبه ی ایمان است.

322. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: ایمان، هفتاد و چند- یا شصت و چند- شاخه دارد که برترینِ آنها، گفتنِ «لا إله إلّا اللّه» [و عقیده ی توحید] است و کمترینِ آنها، کنار زدن چیزهاى آزارنده، از سر راه مردم.

323. عیسى علیه السلام: راستش را به شما بگویم: زراعت، جز با آب و خاک، آباد نمى شود. همین طور، ایمان جز به دانش و کردار، آباد نمى شود.

324. امام على علیه السلام: نهایت ایمان، دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خدا و بخشش کردن براى خدا و ارتباط داشتن براى خداست.

325. امام على علیه السلام: ایمان مؤمن، کامل نمى شود، مگر آن گاه که آسایش را فتنه (آزمایش) بشمارد و گرفتارى را نعمت.

326. امام على علیه السلام: سه چیز است که در هر کس وجود داشته باشند، ایمانش کامل است: خِرد و بردبارى و دانایى.

327. امام على علیه السلام: بنده هرگز حقیقت ایمان را کامل نمى گرداند، مگر آن گاه که دینش را بر هوس خود برگزیند، و هرگز به هلاکت در نمى افتد، مگر آن گاه که هوس خود را بر دینش برگزیند.

328. امام على علیه السلام: سه خصلت است که هر کس داراى آنها باشد، ایمانش کامل است: خارج نشدن از جادّه ی عدالت به هنگام خشم و خشنودى، میانه روى به هنگام نادارى و توانگرى، و هم اندازه بودنِ بیم و امید.

329. امام على علیه السلام: نیکى کردن به آن که بدى کرده، از کامل بودن ایمان است.

330. امام على علیه السلام- در دعاى ایشان در قنوت نماز وَتْر-: بار خدایا! تو مقصد و امید و خواست و مطلوب نهایىِ من هستى. معبود من! ایمان کامل و یقین تام و توکّل صادقانه بر تو و خوش گمانى به تو را از تو درخواست مى کنم.

331. امام على علیه السلام: محبوبم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به من فرمود که هنگام ختم قرآن، این دعا را بخوانم: «بار خدایا! خاکسارىِ خاکساران و اخلاص اهل یقین و همراهى با نیکان و سزامندى [درک] حقایق ایمان را از تو درخواست مى کنم».

332. الأمالى، صدوق- به نقل از اصبغ بن نباته-: از امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام شنیدم که مى فرماید: «از پیامبر خدا در باره ی اوصاف مؤمن پرسیدم. ایشان سرش را پایین انداخت و سپس سر برداشت و فرمود: «در مؤمنان، بیست خصلت هست که در هر کس وجود نداشته باشد، ایمان او کامل نیست. اى على! مؤمنان، آنان اند که در نماز [جماعت] حاضر مى شوند؛ در زکات دادن مى شتابند؛ حجّ خانه ی محترم خدا را به جا مى آورند؛ در ماه رمضان، روزه مى دارند؛ بینوا را اطعام مى کنند؛ دست نوازش بر سر یتیم مى کشند؛ ناخن هاى خود را تمیز نگه مى دارند؛ اِزار مى پوشند؛ همانان که هر گاه سخن بگویند، دروغ نمى گویند؛ هر گاه وعده دهند، خلف وعده نمى کنند؛ هر گاه به آنان امانتى سپرده شود، خیانت نمى کنند؛ هر گاه سخن بگویند، راست مى گویند؛ پارسایان شب و شیران روزند؛ روزها روزه دارند؛ شب ها به عبادت مى پردازند؛ نه همسایه اى را مى آزارند و نه همسایه اى به سبب آنها آزار مى بیند؛ کسانى هستند که بر زمین، آرام گام مى زنند؛ به بیوه زنان کمک مى رسانند؛ در تشییع جنازه شرکت مى کنند. خداوند، ما و شما را از تقواپیشگان قرار دهد!»».(3)

333. امام زین العابدین علیه السلام: بار خدایا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و ایمان مرا به کامل ترین مرتبه ایمان برسان.

334. امام باقر علیه السلام: پدرم على بن الحسین علیه السلام مى فرمود: «چهار چیز است که هر کس آنها را داشته باشد، ایمانش کامل و گناهانش از او زدوده شده است و پروردگارش را در حالى دیدار مى کند که از او خشنود است: کسى که به خاطر خدا به تعهّداتش نسبت به مردم عمل کند، زبانش با مردم راست باشد، از هر کار زشتى در نزد خدا و نزد مردم، شرم کند و با خانواده اش خوش اخلاق باشد».

335. امام صادق علیه السلام: آن سان که دیگران با تو دوستى مى کنند، دوستى کن تا بر ایمانت بیفزایى.

336. امام صادق علیه السلام: [جدّم] على بن الحسین علیه السلام مى فرمود: «راه شناختِ کامل بودنِ دین مسلمان، این است که سخنِ بیهوده نمى گوید، کمتر ستیزه مى کند، بردبار و شکیبا و خوش خوى است».

337. امام صادق علیه السلام: سه چیز است که در هر کس وجود داشته باشد، ایمان او کامل است: کسى که هر گاه به خشم آید، خشمش او را از مسیر حق، خارج نسازد و کسى که هر گاه خشنود شود، خشنودى اش او را به باطل نکشاند و کسى که هر گاه [بر کسى که به او ستم کرده،] قدرت یافت، عفو کند.

338. عدّة الداعى- به نقل از امامان اهل بیت علیهم السلام-: بنده، حقیقت ایمان را کامل نمى گرداند، تا آن گاه که برادرش را دوست داشته باشد.

339. امام صادق علیه السلام: ایمانِ بنده کامل نمى شود، تا آن که چهار خصلت در او باشد: اخلاقش را نیکو گرداند، نفْس خود را بخشنده سازد، از زیاده گویى بپرهیزد، و زیادىِ مال خود را ببخشد.

340. امام صادق علیه السلام: خداوند عز و جل، ایمان را هفت سهم قرار داد: نیکوکارى، راستگویى، یقین، خرسندى، وفادارى، دانش و بردبارى. سپس آن را میان مردم پخش کرد. پس به هر کس همه ی این هفت بهره را داد، او کامل است.

341. امام صادق علیه السلام- خطاب به ابو بصیر-: بگو: «بار خدایا! از تو درخواست مى کنم گفتار و کردارِ توبه کنندگان را، و روشنایى و راستىِ پیامبران را، و رهیدن و پاداش مجاهدان را، و سپاس گزارى و خلوص برگزیدگان را، و کردار و یقین یادکنندگانِ خدا را، و ایمان و آگاهىِ عالمان را».

342. الکافى- به نقل از ایّوب بن یقطین یا شخصى دیگر، از امامان اهل بیت علیهم السلام-: در شب اوّل [از دهه ی آخر ماه رمضان] مى گویى: «از تو درخواست مى کنم که… مرا یقینى ببخشى که آن را در دلم بیامیزى و ایمانى که شک را از من ببَرد، و مرا به آنچه قسمتم کرده اى، خرسند گردانى».(4)

343. امام صادق علیه السلام: سه خصلت اند که پیامبران، آنها را یکى پس از دیگرى، از آدم علیه السلام به ارث بردند، تا آن که به پیامبر خدا [محمّد] صلى الله علیه و آله رسیدند. ایشان چون صبح مى شد، مى فرمود: «بار خدایا! از تو، چنان ایمانى را درخواست مى کنم که آن را به قلبم در آمیزى، و چنان یقینى را که بدانم جز آنچه تو برایم رقم زده اى، چیزى به من نمى رسد و [سوم آن که] مرا به آنچه برایم قسمت کرده اى، خرسند بدارى».


1) مقصود، این سخن خداوند بزرگ است: «پروردگار من، زشتکارى ها را، چه آشکارش و چه پنهانش را حرام کرده است».

2) تعبیر «شفاء الغیظ» در متن عربى حدیث، یعنى: دقّ دلى خالى کردن؛ زهر خود را ریختن؛ عصبانیت خود را بر سر کسى ریختن.

3) کنایه از این که صفت بیستم مؤمنان، تقواست.

4) این دعا، در اعمال شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان و در دعاهاى شب هاى دیگرِ پس از آن نیز وارد شده است.