جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شیوه اهل بیت علیهم السّلام در طلب معاش

زمان مطالعه: 4 دقیقه

709. امام صادق علیه السلام:

در طلب معاش خود، کاهلى نکنید که پدران ما براى آن مى دویدند و آن را جستجو مى کردند.

710. صحیح البخارى ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ :

در مرّ الظَّهران(1) با پیامبر صلى الله علیه و آله میوه هاى رسیده چوج(2) را مى چیدیم. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «سیاهش را بچینید که گواراتر است».

گفته شد: آیا تو گوسفند مى چراندى؟

فرمود: «آرى. پیامبرى هم هست که گوسفند نچرانده باشد؟!».

711. السنن الکبرى، نسایى ـ به نقل از ابن حزن ـ :

شترداران و گوسفندداران مى نازیدند. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «موسى علیه السلام برانگیخته شد، در حالى که گوسفندچران بود. داوود علیه السلام برانگیخته شد، در حالى که چوپان گوسفند بود و من نیز در حالى برانگیخته شدم که براى خانواده ام در اجیاد، گوسفند مى چراندم».

712. امام صادق علیه السلام:

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله غنایم را تقسیم کرد و به على علیه السلام قطعه زمینى رسید. امام علیه السلام در آن، چاهى حفر کرد و از آن، آبى به قُطر گردن شتر به آسمان جهید. امام علیه السلام آن را «یَنبع» نامید. پس مردى آمد و آن را بشارت داد. امام علیه السلام فرمود: «به وارث من بشارت ده که آن را صدقه اى حتمى و قطعى قرار دادم براى حاجیان بیت اللّه و عابران راه خدا. نه فروخته مى شود و نه بخشیده مى گردد و نه به ارث مى رسد. هر که آن را بفروشد یا هبه کند، لعنت خدا، فرشتگان و همه مردم بر او باد که خداوند،نه بازگشت و توبه اش را بپذیرد و نه عوض و فدیه اش را!».

713. امام على علیه السلام:

یک بار، در مدینه به شدّت گرسنه شدم. براى پیدا کردن کارى، به بخش هاى بالاى مدینه رفتم. ناگاه زنى را دیدم که کلوخ جمع کرده است. فهمیدم که مى خواهد آنها را خیس کند. نزد آن زن رفتم و با او توافق کردم که براى آوردن هر دلو آب، یک خرما بگیرم. شانزده دلو پُر، آب آوردم تا دستانم تاول زد. آن گاه آبى آوردم و بر دستم ریختم و نزد آن زن رفتم و گفتم: «[ببین] کف دستانم چنین شد» و زن، براى من شانزده خرما شمرد. نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمدم و او را آگاه گردانیدم و پیامبر صلى الله علیه و آله هم از آن خرما با من خورد.

714. کتاب من لا یحضره الفقیه:

امام على علیه السلام در گرماى روز براى بر آوردن نیازى، از خانه بیرون مى رفت که برآورده شده بود. امام علیه السلام مى خواست خدا، او را در حالى ببیند که در طلب روزى حلال، خود را به زحمت مى اندازد.

715. امام صادق علیه السلام ـ در یادکرد از امام على علیه السلام ـ :

به خدا سوگند، او هزار برده را در راه خداوند عز و جل آزاد کرد. دستان ایشان به خاطر آزاد کردن این برده ها زخم شده بود.

716. الغارات ـ به نقل از عبد اللّه بن الحسن [بن الحسن] بن على بن ابى طالب علیه السلام ـ :

على علیه السلام هزار خانوار را با درآمدى که با پینه دست و عرق جبین، به دست آورده بود، آزاد کرد.

717. امام صادق علیه السلام:

محمّد بن منکدر مى گفت: من گمان نمى کردم امام زین العابدین علیه السلام جانشینى برتر از خود بنهد، تا آن که پسرش امام باقر علیه السلام را دیدم و خواستم بدو پند دهم؛ ولى او مرا پند داد.

دوستانش به منکدر گفتند: امام علیه السلام به چه چیزى تو را پند داد؟

گفت: در ساعات گرم روز به یکى از مناطق مدینه رفتم. امام باقر ـ که مردى تنومند و سنگین بود ـ مرا دید. او به دو غلام سیاه یا دو برده تکیه کرده بود. با خود گفتم: سبحان اللّه! در این ساعت، بزرگى از بزرگان قریش، در طلب دنیاست! خوب است او را اندرز دهم. به او نزدیک شدم و سلام کردم. او در حالى که عرق مى ریخت ، به تندى جواب سلام مرا داد. گفتم: خدا حالت را نیکو گردانَد! بزرگى از بزرگان قریش، در این ساعت در طلب دنیاست!؟ هیچ مى دانى اگر در این وضع، مرگ تو فرا رسد، چه مى کنى؟

فرمود: «اگر مرگم در این وضع فرا رسد، در حالى فرا رسیده است که من در حال فرمانبرى از خدا هستم و با این فرمانبرى و اطاعت، خود و خانواده ام را از نیاز به تو و مردم باز مى دارم. من از این مى هراسم که اگر مرگم، در حال معصیت خدا رسد، چه کنم».

گفتم: خدا بر تو رحمت آورَد! راست مى گویى. من خواستم به تو پند دهم؛ لیکن تو به من پند دادى.

718. الکافى ـ به نقل از ابو عمرو شیبانى ـ :

امام صادق علیه السلام را دیدم که بیلى در دست و جامه اى زبر بر تن دارد و در باغ خود، مشغول کار است و عرق از پشتش مى ریزد. گفتم: قربانت گردم! اجازه بده من این کار را برایَت انجام دهم.

فرمود: «من دوست دارم انسان، در طلب معاش، خود را در گرماى آفتاب به رنج اندازد».

719. الکافى ـ به نقل از عبد الأعلى، وابسته خاندان سام ـ :

در روزى از روزهاى بسیار گرم تابستان، با امام صادق علیه السلام رو به رو شدم. گفتم: قربانت گردم! وضع تو در درگاه خداوندى و خویشاوندى ات با پیامبر خدا صلى الله علیه و آله چنین است؛ ولى با این حال، در چنین روزى، خود را به سختى مى افکنى؟!

امام علیه السلام فرمود: «اى عبد الأعلى! در طلب روزى بیرون آمده ام تا از امثال تو بى نیاز باشم».

720. الکافى ـ به نقل از ابو حمزه ـ :

امام کاظم علیه السلام را دیدم که در زمینش کار مى کرد و دو پایش خیس عرق شده بود. گفتم: قربانت گردم! مَردانت کجا هستند؟

فرمود: «اى على! کسانى با دستشان در زمینِ خود کار کرده اند که از من و پدرم بهتر بودند».

گفتم: آنها چه کسانى بودند؟

فرمود: «پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، امیر مؤمنان علیه السلام و پدرانم، همگى با دست خویش کار مى کرده اند. این، کارِ پیامبران و فرستادگان و جانشینان و نیکان است».


1) روستایى نزدیک مکّه.

2) درخت مسواک، که آن را در بندر عبّاس «چوج» مى نامند و میوه اش «کَباث» نام دارد.