جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دیدگاه نخست. فهم قرآن، بى نیاز از سنت

زمان مطالعه: 4 دقیقه

این دیدگاه، براى نخستین بار توسط خلیفه ی دوم، مطرح شد. او هنگامى که پیامبر خدا در بستر مرگ مى خواست سنّت مکتوبى از خود به یادگار بگذارد، که مانع از گمراهى امّت شود، با استناد به این نظریه، از اقدام پیامبر صلی الله علیه و آله ممانعت به عمل آورد.

بخارى، این داستان را به نقل از ابن عبّاس، چنین نقل کرده است:

لَمّا حُضِرَ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و فِى البَیتِ رِجالٌ فیهِم عُمَرُ بنُ الخَطّابِ، قالَ النَّبِىُّ صلی الله علیه و آله:

هَلُمَّ أکتُب لَکُم کِتاباً لا تَضِلّوا بَعدَهُ! فَقالَ عُمَرُ: إنَّ النَّبِىَّ صلی الله علیه و آله قد غَلَبَ عَلَیهِ الوَجَعُ! و عِندَکُمُ القُرآنُ. حَسبُنا کِتابُ اللهِ.(1)

چون پیامبر خدا در بستر احتضار افتاد، عده اى از جمله عمر بن خطّاب، در اتاق، حضور داشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بیایید تا براى شما نوشته اى بنویسم تا با وجود آن، هرگز گم راه نشوید». عمر گفت: درد، بر پیامبر، غلبه کرده است! در نزد شما قرآن هست. کتاب خدا، ما را کفایت مى کند.

این سخن، بدان معناست که در معرفت دینى، مطلقاً نیازى به سنّت نیست.

ممانعت از کتابت حدیث پس از رحلت پیامبر اسلام – که یک سده به طول انجامید -، بر پایه ی این دیدگاه بود. ذهبى، آورده است:

إنّ الصِّدِّیقَ جَمَعَ الناسَ بَعدَ وَفاةِ نبیِّهِم، فقال: إنّکم تُحَدِّثونَ عن رسولِ الله صلی الله علیه و آله أحادیثَ تَختَلِفونَ فیها، و الناسُ بَعدَکُم أشَدُّ اختلافاً؛ فلا تُحَدِّثوا عَن رَسولِ الله صلی الله علیه و آله شَیئاً، فَمَن سَأَلَکُم فَقولوا: بَینَنا و بَینَکُم کِتابُ الله؛ فَاستَحِلّوا حَلالَه وحَرِّموا حَرامَهُ.(2)

پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله [ابو بکر] صدّیق، مردم را جمع کرد و گفت: شما از پیامبر خدا احادیثى را نقل مى کنید که در آنها اختلاف دارید، و بعد از شما، مردم، بیشتر [در این باره] اختلاف خواهند کرد. بنا بر این، از پیامبر خدا چیزى نقل نکنید، و هر گاه کسى [در باره حدیثى] از شما پرسید، بگویید: کتاب خدا در میان ما و شما هست؛ حلال آن را حلال شمارید و حرامش را حرام.

از برخى نقل هاى محدّثان بر مى آید که در قرن سوم نیز این دیدگاه، مطرح بوده است. شافعى، در کتاب جماع العلم، بابى را با این عنوان، مطرح کرده است:

حکایةُ قولِ الطائفةِ التى رَدّتِ الأخبارَ کلَّها.

نقل گفتار گروهى که همه احادیث را رد کردند.(3)

این دیدگاه، هر چند در تاریخ اسلام، حتّى در میان اهل سنّتْ دوام نیاورد، امّا اخیراً طرفدارانى پیدا کرده است.(4)

نقد دیدگاه نخست

بطلان این نظریه، نیاز چندانى به برهان ندارد؛ زیرا با اندکى تأمّل، روشن مى شود که ملاحظات سیاسى، مبناى اصلى آن بوده است، نه باورهاى علمى و دینى. در عین حال، دلایل ذیل، بطلان این دیدگاه را روشن مى سازند:

1. اجتهاد در برابر نصّ قرآن

نظریّه ی بى نیاز بودن قرآن شناسى از سنّت، در مقابل آیاتى است که پیامبر خدا را مُبیِّن و مفسّر وحى، معرّفى کرده و اطاعت از ایشان را مانند اطاعت از خداوند، واجب نموده اند.(5)

همچنین آیاتى از قرآن، تأکید دارند که این کتاب، روشن و روشنگر همه چیز است، مثل:

«لَّقَدْ أَنزَلْنَآ ءَایَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ.(6)

تحقیقاً آیاتى روشنگر را فرو فرستادیم».

«هَذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ.(7)

این، بیانى براى مردم است».

«نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَىْءٍ.(8)

و این قرآن را که روشنگر هر چیزى است، بر تو فرو فرستادیم».

این آیات، بى تردید، بدین معنا نیستند که همه ی معارف قرآن، براى همه ی مردم،

واضح و روشن است و نیازى به تفسیر و تبیین ندارد؛ بلکه معارف قرآن، مراتبى دارد و هر کس به حسب استعداد و ظرفیت فکرى و روحى خود، از روشنایى و روشنگرى این کتاب آسمانى، پرتو مى گیرد.(9)

2. اجتهاد در برابر نصّ پیامبر صلی الله علیه و آله

تصمیم پیامبر صلی الله علیه و آله در باره ی نوشتن چیزى که مانع از گمراهى امّت شود – که شرح آن گذشت -، به روشنى نشان مى دهد که قرآن، به تنهایى، مانع گمراهى نیست. تجربه ی تاریخ اسلام هم این واقعیت را تأیید کرده است و اگر نبود جز این که نظریه ی بى نیازى قرآن از سنّت، اجتهاد در برابر سخن کسى است که به تصریح قرآن، از سرِ هوس، سخن نمى گوید(10) و اطاعت از او، اطاعت از خداست(11) و مردم، موظّف به انجام دادن همه ی اوامر او هستند،(12) همین براى اثبات بطلان آن، کافى بود.

3. اجماع امّت اسلامى بر نیازمندى به سنّت

اجماع مسلمانان در عمل کردن به سنّت و معتبر دانستن آن به عنوان دومین منبع معرفت دینى در کنار قرآن، دلیل دیگرى بر ردّ دیدگاه نخست، محسوب مى شود.


1) صحیح البخارى: ج 5 ص 2146 ح 5345 و ج 6 ص 2680 ح 6932، مسند ابن حنبل: ج 1 ص 179 ح 3111؛ الأمالى، مفید: ص 36 ح 3، بحار الأنوار: ج 22 ص 474 ح 22. براى اطّلاع بیشتر، ر. ک: دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ: ج 2 ص 429 (بخش سوم / آخرین تلاش هاى پیامبر براى تعیین جانشین).

2) تذکرة الحفّاظ: ج 1 ص 2.

3) جامع العلم: ص 112، الاُم، شافعى: ج 7 ص 273.

4) در سال 1906 م، دکتر محمّد توفیق صدقى، با نگارش مقاله اى با عنوان «الإسلام هو القرآن وحده»، به این موضوع، دامن زد (مجله ی المنار: سال 9 ص 515. نیز براى دیدن مقالاتى که در نقد این رأى نوشته شده اند، ر. ک: همان: ص 610، 699، 906). سپس در هند و پاکستان، گروهى با عنوان «القرآنیون»، شکل گرفت (در این زمینه، ر. ک: القرآنیون و شبهاتهم حول السنّة، خادم احسان الهى بخش، مکّه: مکتبة الصدّیق، 1421ق / 2000 م، دوم؛ تدوین السنّة النبویّة، محمّد بن مطر الزهرانى، ص 46 – 64؛ دفاع عن القرآن الکریم، السیّد محمّدرضا الحسینى الجلالى، ص 17 – 26).

5) مانند آیه 44 از سوره نحل و آیه 92 از سوره مائده.

6) نور: آیه 46.

7) آل عمران: آیه 138.

8) نحل: آیه 89.

9) ر. ک: ص 63 (درآمد / مراتب قرآن شناسى).

10) «مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى – إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى؛ و از سرِ هوس، سخن نمى گوید. این (قرآن)، بجز وحى اى که فرو فرستاده مى شود، نیست» (نجم: آیه 3 – 4).

11) «مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ؛ هر کس پیامبر را اطاعت کند، خداوند را اطاعت کرده است» (نساء: آیه 80).

12) «مَآ ءَاتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ؛ آنچه را که پیامبر به شما داده است، بگیرید و از آنچه شما را باز داشته، باز ایستید» (حشر: آیه 7).