12. الاستیعاب – به نقل از ابو اسحاق سبیعى -:
على علیه السلام… در بیت المال، چیزى باقى نمى گذاشت [و همه را میان مردم تقسیم مى کرد]، مگر آنچه را که در آن روز نمى توانست قسمت کند، و [در پایان] مى فرمود: «اى دنیا! دیگرى را بفریب!» و هیچ چیزى از فیء را به انحصار خود در نمى آورد و چیزى را از آن به خویشاوندان و نزدیکانش اختصاص نمى داد.
13. امام على علیه السلام:
من با این جامه ام و آن بار و بنه و ماده اُشترم به شهر شما آمدم. پس اگر با جز آنچه آمده ام، از شهر شما رفتم، از خیانتکاران خواهم بود.
14. الغارات – در یادکرد از سیره على علیه السلام -:
گفته اند که آن بزرگوار، دستش را بر شکم خود مى نهاد و مى فرمود: «سوگند به آن که دانه را شکافت و جاندار را آفرید، آنچه در این شکم است، کمترین [لقمه ی] خیانت را در بر ندارد و گرسنه از آن (دنیا) خارج مى شوم»(1).
15. فضائل الصحابة، ابن حنبل – به نقل از ابن عبّاس -:
در روز جنگ جمل، على علیه السلام مرا سوى طلحه و زبیر فرستاد و فرمود: «به آن دو بگو: برادرتان به شما سلام مى رساند و مى گوید: آیا از من انحراف و ستمى در حکومت (/قضاوت)، یا انحصارطلبى اى (امتیازخواهى اى) در فیء یا در چیزهاى دیگر دیده اید؟».
زبیر گفت: نه، هیچ یک از اینها را از او ندیده ایم؛ امّا ترس و طمع بسیار، دست به دست هم داده اند.(2)
1) یعنى: گرسنگى مى کشم؛ ولى حرامى را به معده خود، راه نمى دهم. م.
2) یعنى اشکال از ماست. ترس ما از عدالت على از یک سو، و طمع ورزى شدید ما از سوى دیگر، موجب شده که در برابر او بِایستیم. م.