67. تحف العقول عن الإمام الصادق علیه السلام- أنَّهُ دَخَلَ عَلَیهِ رَجُلٌ فَقالَ علیه السلام لَهُ-: مِمَّنِ الرَّجُلُ؟ فَقالَ: مِن مُحِبّیکُم ومَوالیکُم، فَقالَ لَهُ جَعفَرٌ علیه السلام: لا یُحِبُّ اللّهَ عَبدٌ(1) حَتّى یَتَوَلّاهُ ولا یَتَوَلّاهُ حَتّى یوجِبَ لَهُ الجَنَّةَ.
ثُمَّ قالَ لَهُ مِن أیِّ مُحِبّینا أنتَ؟ فَسَکَتَ الرَّجُلُ، فَقالَ لَهُ سَدیرٌ: وکَم مُحِبّوکُم یَابنَ رَسولِ اللّهِ؟
فَقالَ: عَلى ثَلاثِ طَبَقاتٍ: طَبَقَةٍ أحَبّونا فِی العَلانِیَةِ ولَم یُحِبّونا فِی السِّرِّ، وطَبَقَةٍ یُحِبّونا فِی السِّرِّ ولَم یُحِبّونا فِی العَلانِیَةِ، وطَبَقَةٍ یُحِبّونا فِی السِّرِّ وَالعَلانِیَةِ، هُمُ النَّمَطُ(2) الأَعلى، شَرِبوا مِنَ العَذبِ الفُراتِ، وعَلِموا تَأویلَ الکِتابِ وفَصلَ الخِطابِ وسَبَبَ الأَسبابِ، فَهُمُ النَّمَطُ الأَعلى، الفَقرُ وَالفاقَةُ وأنواعُ البَلاءِ أسرَعُ إلَیهِم مِن رَکضِ الخَیلِ، مَسَّتهُمُ البَأساءُ وَالضَّرّاءُ وزُلزِلوا وفُتِنوا، فَمِن بَینِ مَجروحٍ ومَذبوحٍ، مُتَفَرِّقینَ فی کُلِّ بِلادٍ قاصِیَةٍ، بِهِم یَشفِی اللّهُ السَّقیمَ ویُغنِی العَدیمَ، وبِهِم تُنصَرونَ، وبِهِم تُمطَرونَ، وبِهِم تُرزَقونَ، وهُمُ الأَقَلّونَ عَدَدا، الأَعظَمونَ عِندَ اللّهِ قَدرا وخَطَرا.
وَالطَّبَقَةُ الثّانِیَةُ النَّمَطُ الأَسفَلُ، أحَبّونا فِی العَلانِیَةِ وساروا بِسیرَةِ المُلوکِ، فَأَلسِنَتُهُم مَعَنا وسُیوفُهُم عَلَینا.
وَالطَّبَقَةُ الثّالِثَةُ النَّمَطُ الأَوسَطُ، أحَبّونا فِی السِّرِّ ولَم یُحِبّونا فِی العَلانِیَةِ، ولَعَمری لَئِن کانوا أحَبّونا فِی السِّرِّ دونَ العَلانِیَةِ، فَهُمُ الصَّوّامونَ بِالنَّهارِ، القَوّامونَ بِاللَّیلِ، تَرى أثَرَ الرَّهبانِیَّةِ فی وُجوهِهِم، أهلُ سِلمٍ وَانقِیادٍ.
قالَ الرَّجُلُ: فَأَنَا مِن مُحِبّیکُم فِی السِّرِّ وَالعَلانِیَةِ.
قالَ جَعفَرٌ علیه السلام: إنَّ لِمُحِبّینا فِی السِّرِّ وَالعَلانِیَةِ عَلاماتٍ یُعرَفونَ بِها. قالَ الرَّجُلُ: وما تِلکَ العَلاماتُ؟
قالَ علیه السلام: تِلکَ خِلالٌ أوَّلُها أنَّهُم عَرَفُوا التَّوحیدَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ، وأحکَموا عِلمَ تَوحیدِهِ، وَالإِیمانُ بَعدَ ذلِکَ بِما هُوَ وما صِفَتُهُ. ثُمَّ عَلِموا حُدودَ الإِیمانِ وحَقائِقَهُ وشُروطَهُ وتَأویلَهُ. قالَ سَدیرٌ: یَابنَ رَسولِ اللّهِ ما سَمِعتُکَ تَصِفُ الإِیمانَ بِهذِهِ الصِّفَةِ. قالَ: نَعَم یا سَدیرُ، لَیسَ لِلسّائِلِ أن یَسأَلَ عَنِ الإِیمانِ ما هُوَ حَتّى یَعلَمَ الإِیمانَ بِمَن؟ قالَ سَدیرٌ: یَابنَ رَسولِ اللّهِ، إن رَأَیتَ أن تُفَسِّرَ ما قُلتَ؟
قالَ الصّادِقُ علیه السلام: مَن زَعَمَ أنَّهُ یَعرِفُ اللّهَ بِتَوَهُّمِ القُلوبِ فَهُوَ مُشرِکٌ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ یَعرِفُ اللّهَ بِالاِسمِ دونَ المَعنى فَقَد أقَرَّ بِالطَّعنِ، لِأَنَّ الاِسمَ مُحدَثٌ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ یَعبُدُ الاِسمَ وَالمَعنى فَقَد جَعَلَ مَعَ اللّهِ شَریکا، ومَن زَعَمَ أنَّهُ یَعبُدُ المَعنى بِالصِّفَةِ لا بِالإِدراکِ فَقَد أحالَ عَلى غائِبٍ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ یَعبُدُ الصِّفَةَ وَالمَوصوفَ فَقَد أبطَلَ التَّوحیدَ، لِأَنَّ الصِّفَةَ غَیرُ المَوصوفِ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ یُضیفُ المَوصوفَ إلَى الصِّفَةِ فَقَد صَغَّرَ بِالکَبیرِ، وما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدرِهِ.
قیلَ لَهُ: فَکَیفَ سَبیلُ التَّوحیدِ؟ قالَ علیه السلام: بابُ البَحثِ مُمکِنٌ، وطَلَبُ المَخرَجِ مَوجودٌ، إنَّ مَعرِفَةَ عَینِ الشّاهِدِ قَبلَ صِفَتِهِ، ومَعرِفَةَ صِفَةِ الغائِبِ قَبلَ عَینِهِ، قیلَ: وکَیفَ نَعرِفُ عَینَ الشّاهِدِ قَبلَ صِفَتِهِ؟
قالَ علیه السلام: تَعرِفُهُ وتَعلَمُ عِلمَهُ وتَعرِفُ نَفسَکَ بِهِ، ولا تَعرِفُ نَفسَکَ بِنَفسِکَ مِن نَفسِکَ، وتَعلَمُ أنَّ ما فیهِ لَهُ وبِهِ، کَما قالوا لِیوسُفَ: «أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى»(3) فَعَرَفوهُ بِهِ ولَم یَعرِفوهُ بِغَیرِهِ، ولا أثبَتوهُ مِن أنفُسِهِم بِتَوَهُّمِ القُلوبِ، أما تَرَى اللّهَ یَقولُ: «مَّا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُواْ شَجَرَهَا»(4) یَقولُ: لَیسَ لَکُم أن تَنصِبوا إماما مِن قِبَلِ أنفُسِکُم، تُسَمّونَهُ مُحِقّا بِهَوى أنفُسِکُم وإرادَتِکُم…
– ترجمه:
67. تحف العقول: امام صادق علیه السلام به مردى که نزد ایشان آمد، فرمود: «آقا که باشند؟».
گفت: از دوستداران و طرفداران شما هستم.
امام صادق علیه السلام به او فرمود: «هیچ بنده اى خدا را دوست نمى دارد،(5) مگر آن که خداوند، او را تحت ولایت [و حمایت] خود گرفته باشد و هر گاه او را تحت ولایت خود بگیرد، بهشت را بر وى واجب مى سازد».
سپس به او فرمود: «تو از کدامین دوستداران ما هستى؟».
مرد خاموش ماند. سَدیر به ایشان گفت: مگر دوستداران شما چند دسته اند، اى پسر پیامبر خدا؟
فرمود: «سه دسته: دسته اى ما را در ظاهر دوست دارند و در باطن دوستمان نمى دارند، دسته اى ما را در باطن دوست دارند و در ظاهر دوستمان نمى دارند، و دسته اى در باطن و ظاهر، هر دو، دوستمان مى دارند. اینان رده ی برترند؛ از چشمه ی شیرین و گوارا نوشیده اند، تأویل کتاب و فصل الخطاب و سبب سبب ها را مى دانند. پس رده ی برترند. فقر و بینوایى و انواع گرفتارى ها تندتر از تازِش اسب، به سوى آنان مى شتابد. رنج و گزند، فرا مى گیردشان و متزلزل مى شوند و سختى و شکنجه مى بینند. یکى زخم مى خورَد و دیگرى سرش از تن جدا مى شود و در سرزمین هاى دوردست، آواره مى شوند. به واسطه ی آنان است که خداوند، بیمار را شفا مى بخشد و نادار را توانگر مى سازد. به واسطه ی آنان است که نصرت الهى شامل حال شما مى شود. به برکت وجود آنان است که باران بر شما مى بارد و به واسطه ی آنان است که روزى داده مى شوید. آنان در شمار، کمترین اند؛ امّا نزد خداوند، پر قدر و ارج ترین اند.
دسته ی دوم، رده ی پایین اند. ما را در ظاهر دوست دارند؛ امّا [در عمل] به شیوه ی شاهان رفتار مى کنند. زبان هایشان با ماست و شمشیرهایشان بر ما.
دسته ی سوم، رده ی میانه اند. در باطن، ما را دوست مى دارند؛ ولى در ظاهر، دوستمان نمى دارند. به جان خودم سوگند که اگر اینان [به راستى] در باطن، ما را دوست داشته باشند، روزه دارانِ روز و عبادتگران شب خواهند بود و نشان عبادت پیشگى را در چهره هایشان مى بینى، و تسلیم و فرمان بردار [ما] هستند».
آن مرد گفت: پس من از دوستداران باطنى و ظاهرىِ شما هستم.
امام صادق علیه السلام فرمود: «دوستداران باطنى و ظاهرىِ ما نشانه هایى دارند که با آنها شناخته مى شوند».
مرد گفت: آن نشانه ها چیست؟
امام صادق علیه السلام فرمود: «چند چیز است: نخستین آنها، این است که ایشان یگانگىِ خداوند را چنان که باید، شناخته اند و علم توحیدش را استوار ساخته اند و آن گاه، به چیستىِ او و چگونگى اش ایمان آورده اند و سپس مرزهاى ایمان و حقایق و شروط و تأویل آن را دانسته اند».
سدیر گفت: اى فرزند پیامبر خدا! من از شما نشنیده بودم که ایمان را چنین وصف کنید.
فرمود: «بله، اى سدیر! پرسنده را نشاید که از چیستى ایمان بپرسد، تا آن که [نخست] بداند ایمان به چه کسى است».
سدیر گفت: اى فرزند پیامبر خدا! اگر صلاح مى دانید، آنچه را فرمودید، شرح دهید.
امام صادق علیه السلام فرمود: «کسى که مى پندارد خدا را با توهّم دل مى شناسد، مشرک است. کسى که مى پندارد خدا را به نام و بدون معنا [و حقیقت] مى شناسد، به طعن [در حدوث خداوند] اعتراف کرده است؛(6) زیرا نام، حادث است. کسى که مى پندارد نام و معنا را مى پرستد، با خداوند، شریک قرار داده است. کسى که مى پندارد معنا را با صفت و نه با ادراک مى پرستد، به موجودى غایب، حوالت داده است.(7) کسى که مى پندارد صفت و موصوف را مى پرستد، توحید را باطل ساخته است؛ زیرا صفت، غیر از موصوف است، و کسى که مى پندارد موصوف را به صفت اضافه مى کند، بزرگ را کوچک ساخته است. اینان خدا را چنان که باید و شاید، نشناخته اند».
به ایشان گفته شد: پس راهِ رسیدن به توحید چیست؟
فرمود: «باب جستجو باز است، و راه خروج [از بن بست و شبهات]، موجود است. شناختِ عین موجودِ حاضر، پیش از [شناخت] صفت اوست و شناخت صفت موجود غایب، مقدّم بر [شناخت] عین اوست».
گفته شد: چگونه عینِ موجودِ حاضر را پیش از صفتش بشناسیم؟
فرمود: «او را مى شناسى و علمش را مى دانى و خودت را نیز به وسیله ی او مى شناسى، نه این که خودت را به وسیله ی خودت و از خودت بشناسى، و مى دانى که آنچه در اوست، از آنِ او و قائم به اوست، چنان که [برادران یوسف علیه السلام] به یوسف گفتند: «راستى تو یوسفى؟ گفت: من یوسفم و این هم برادر من است». پس یوسف را به خودِ او شناختند، نه به واسطه ی غیر او، و از پیشِ خود و با توهّم دل، او را اثبات نکردند. نمى بینى که خداوند مى فرماید: «کار شما نبود که درختانِ آن را برویانید»؟ مى فرماید: شما را نسزد که امامى از پیشِ خود نصب کنید و به دلخواه و خواست خود، او را بر حق بنامید»….
1) فی بحار الأنوار: «لا یحبّ اللّه ُ عبدا».
2) النَّمَطُ: الصنف والنوع (المصباح المنیر: ص 626 «نمط»).
3) یوسف: 90.
4) النمل: 60.
5) در بحار الأنوار آمده است: «خداوند، هیچ بنده اى را دوست ندارد، مگر…».
6) یعنى: عیب «حدوث» را به خدا نسبت داده است.
7) یعنى: خداى غایبى را ثابت دانسته و عبادت کرده است، در حالى که خداوند، غایب نیست.