جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حجّ اهل بیت علیهم السلام

زمان مطالعه: 4 دقیقه

690. المستدرک على الصحیحین ـ به نقل از عبد اللّه بن عبید بن عُمیر ـ :

حسن بن على علیه السلام، بیست و پنج بار پیاده به حج رفت، در حالى که اسبان اصیل، همراه او بود.

691. المعجم الکبیر ـ به نقل از مصعب بن عبد اللّه ـ :

حسین علیه السلام بیست و پنج بار، پیاده به حج رفت.

692. ربیع الأبرار:

حسین بن على علیه السلام را دیدند که خانه خدا را طواف مى کند و سپس به مقام مى رود و نماز مى گزارَد و آن گاه گونه اش را بر مقام مى نهد و مى گرید و مى گوید: «بنده ناچیز تو به درگاهت آمده است… . گداى تو به درگاهت آمده است. مسکین تو به درگاهت آمده است» و این سخن را بارها تکرار مى کرد.

693. امام باقر علیه السلام:

[پدرم] على بن الحسین علیه السلام شترى داشت که با آن، بیست و دو بار به حج رفته بود و هرگز آن را شلّاق نزد. پس از رحلت [پدرم] على بن الحسین علیه السلام آن شتر، بى آن که ما بفهمیم، خارج شد . یکى از خادمان یا غلامان ما خبر آورد که شتر بر سرِ قبر على بن الحسین علیه السلام رفته و گردن خود را به خاک مى مالد و مى نالد. من گفتم: «آن را در یابید و پیش از آن که آن را بشناسند و ببینند، نزد من بیاورید». این شتر، هرگز قبر را ندیده بود.

694. تهذیب الکمال ـ به نقل از سفیان بن عیینه ـ :

امام زین العابدین علیه السلام حج گزارد و چون احرام بست و مرکبش آماده گشت، رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست لبّیک بگوید. گفته شد: چرا لبّیک نمى گویى؟

فرمود: «مى ترسم بگویم: لبّیک و خداوند بفرماید: لا لبّیک».

گفته شد: ولى باید لبّیک بگویى.

چون لبّیک گفت، بیهوش شد و از مرکب به زیر افتاد و پیوسته همین حال را داشت تا حجّش را گزارْد.

695. صفة الصفوة ـ به نقل از افلح، غلام امام باقر علیه السلام ـ :

با امام باقر علیه السلام به حج رفتیم. چون امام علیه السلام به مسجد الحرام وارد شد و به خانه خدا نگریست، گریست تا صداى گریه اش بلند شد. گفتم: پدر و مادرم فداى تو باد! اگر ممکن است، صداى خود را پایین بیاور که مردم به تو مى نگرند.

فرمود: «اى افلح، واى بر تو! چرا گریه نکنم؟ شاید که خدا با رحمت خود به من بنگرد و نزد او رستگارى یابم». سپس خانه خدا را طواف کرد و نزد مقام نماز خواند و هنگامى که سر از سجده برداشت، جایگاهش از اشک، خیس شده بود.

696. الإقبال ـ به نقل از قاسم بن حسین نیشابورى ـ :

امام باقر علیه السلام را دیدم که هنگام ایستادن در موقف، دو دستش را دراز کرد و همچنان دو دست او دراز بود تا از موقف بیرون آمد. من هیچ کس را در این کار، از او تواناتر ندیدم.

697. الخصال ـ به نقل از مالک بن انس ـ :

من بر امام صادق، جعفر بن محمّد علیه السلام، وارد مى شدم و ایشان براى من پشتى مى آورد و به من زیاد احترام مى نمود و مى فرمود: «اى مالک! من تو را دوست دارم». من شاد مى شدم و خداى را بر آن، سپاس مى گزاردم.

امام علیه السلام از یکى از این سه حالت بیرون نبود: یا روزه بود، یا به عبادت ایستاده بود و یا ذکر مى گفت. ایشان از بزرگ ترین عابدان و زاهدانى بود که از خداوند عز و جل مى هراسند. او فراوان حدیث مى گفت و خوش مجلس و پر فایده بود. هر گاه مى فرمود: «پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود» ، رنگ پوستش یک بار، سبز و بار دیگر چنان زرد مى شد که هر که او را مى شناخت، دیگر چهره اش را به جا نمى آورْد.

سالى در خدمت ایشان حج گزاردم. هنگام احرام چون بر مرکبش سوار شد، هر گاه که آهنگ گفتن لبّیک مى کرد، صدا از حلقومش بیرون نمى آمد و نزدیک بود از مرکب به زیر افتد. گفتم: بگو، اى فرزند پیامبر خدا! تو ناگزیر، باید لبّیک بگویى.

امام علیه السلام فرمود: «اى فرزند ابى عامر! من چگونه جسارت کنم و بگویم: لبّیک، اللّهمّ لبّیک (چَشم! خدایا چشم)، در حالى که مى هراسم خداوند بفرماید: لا لبّیک و لا سَعدَیک (نه چَشم گفتنت را مى خواهم و نه خدمتت را)».

698. الکافى ـ به نقل از على بن مهزیار ـ :

امام جواد علیه السلام را در سال دویست و پانزده(1) دیدم که پس از بالا آمدن آفتاب، از خانه خدا وداع کرد و به طواف خانه خدا پرداخت و در هر دور، رکن یمانى و حجر الأسود را استلام مى کرد و چون دور هفتم رسید، آن را با حَجَر الأسود استلام کرد و با دستش آن را لمس نمود و آن گاه دستش را به صورتش کشید. سپس به مقام رفت و در پشت آن، دو رکعت نماز گزارد. آن گاه به ملتَزَم، در پشت کعبه رفت و به کعبه چسبید و شکم خود را برهنه کرد و در همین حال، مدّتى طولانى به دعا پرداخت. سپس از درِ حنّاطین بیرون آمد و رفت. در سال دویست و هفده، امام علیه السلام را دیدم که شبانه بیت اللّه را وداع مى کند و در هر شوط، رکن یمانى و حجر الأسود را استلام مى کند و چون به شوط هفتم رسید، در پشت کعبه، نزدیک رکن یمانى و بالاى سنگ مستطیل، ملتزِمِ بیت شد و شکمش را برهنه کرد. سپس به سوى سنگ آمد و آن را بوسید و مسحش کرد و به سوى مقام رفت و در پشت آن، نماز گزارد. آن گاه رفت و دیگر به بیت باز نگشت. ایستادن او در ملتَزَم، به قدر هفت شوط طوافِ برخى از اصحاب ما و یا هشت شوط بعضى دیگر بود.

699. کتاب من لا یحضره الفقیه ـ به نقل از محمّد بن عثمان عَمْرى ـ :

به خدا، صاحب این امر (ولىّ عصر علیه السلام) هر ساله در موسم [حج] حضور مى یابد و مردم را مى بیند و آنها را مى شناسد و مردم هم او را مى بینند؛ ولى نمى شناسندش.


1) در متن، سال دویست و بیست و پنج آمده است؛ امّا چون بیشتر نسخه ها دویست و پانزده دارند و امام جواد علیه السلام نیز در سال دویست و بیست به شهادت رسیده است، تاریخ درست را آوردیم.