حدیث ثقلین، در واقع، وصیّت نامه سیاسى – الهى پیامبر خداست. پیامبر صلى الله علیه و آله خوب مى دانست که مرجعیت علمى اهل بیت علیهم السلام، جدا از رهبرى سیاسى آنان عملاً امکان پذیر نیست و تا رهبرى امّت بر عهده آنان نباشد، جامعه ی اسلامى و جوامع دیگر دنیا نمى توانند به طور شایسته از اقیانوس بى کران علم آنان، بهره مند شوند. از این رو، حدیث ثقلین، حامل این پیام مهمّ سیاسى – الهى براى امّت اسلامى است که سرنوشت قرآن و عترت، به هم پیوسته است. به سخن دیگر، قرآن – که پیام تکامل مادّى و معنوى انسان است – نمى تواند از عترت – که پاسداران این پیام و تداوم بخش سنّت نبوى اند – جدا گردد و در یک جمله، دین، از سیاست، جدا نیست و مهجوریت هر یک از قرآن و عترت در جامعه اسلامى، به معناى مهجوریت دیگرى است.
امام خمینى قدس سره در آغاز وصیّت نامه گران بار خود که الهام گرفته از وصیّت نامه سیاسى الهى پیامبر خداست، در شرح حدیث ثقلین، به این نکته مهم اشاره مى کند که:
شاید جمله «لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ» اشاره باشد به این که بعد از وجود مقدّس رسول خدا، هر چه بر یکى از این دو گذشته است، بر دیگرى گذشته است و مهجوریت هر یک، مهجوریت دیگرى است.(1)
تاریخ سیاسى اسلام، به روشنى اثبات مى کند که چنان که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نیز پیش بینى نموده بود ـ، تحقّق احکام قرآن در جامعه، بدون رهبرى سیاسى اهل بیت، امکان پذیر نیست؛ چرا که جداسازى اهل بیت علیهم السلام از قرآن، حتّى با اجراى ظاهرى این کتاب آسمانى، به تعطیل فرهنگ قرآن و آموزه هاى کلیدى آن در جامعه ی اسلامى انجامید.(2)
1) صحیفه امام: ج 21 ص 394.
2) امام خمینى، در وصیّت نامه سیاسى الهى خود آورده است: «خودخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیله اى کردند براى حکومت هاى ضدّ قرآنى، و مفسّران حقیقىِ قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبر اکرم دریافت کرده بودند و نداى «إنّى تارکٌ فیکم الثقلین» در گوششان بود، با بهانه هاى مختلف و توطئه هاى از پیش تعیین شده، آنان را عقب زدند و با قرآن، در حقیقت، قرآن را که با بشریت تا ورود به حوض، بزرگ ترین دستور زندگانى مادّى معنوى بود و هست، از صحنه خارج کردند و بر حکومت عدل الهى که یکى از آرمان هاى این کتاب مقدّس بوده و هست، خطّ بطلان کشیدند» (صحیفه امام: ج 21 ص 394).