جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ایمان (11)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

قرآن

«و هر کس به خدا ایمان آورد، [خداوند،] دلش را هدایت مى کند».

«او کسى است که در میان بى سوادان، فرستاده اى از خودشان را برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد، در حالى که پیش از آن در گم راهى آشکارى بودند».

«کسانى که ایمان آورده و ایمان خود را به ستم [شرک] نیالوده اند، ایشان راست ایمنى و ایشان، راه یافتگان اند».

«هر کس، از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزه اى، حیات [حقیقى] مى بخشیم، و مسلّماً به آنان، بهتر از آنچه انجام مى دادند، پاداش خواهیم داد».

«و اگر مردم شهرها ایمان آورده و پروا پیشه کرده بودند، هر آینه برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى گشودیم؛ ولى تکذیب کردند و ما هم به [کیفر] اعمالشان، مجازاتشان کردیم».

«اوست آن کس که در دل هاى مؤمنان، آرامش را فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند، و سپاهیان آسمان ها و زمین، از آنِ خدایند، و خدا، دانا و حکیم است».

حدیث

165. امام على علیه السلام: با [نردبان] ایمان است که به اوج خوش بختى و نهایت شادمانى مى توان رسید.

166. امام علی علیه السلام: [ارزش و کمال] انسان، به ایمان اوست.

167. امام صادق علیه السلام – در باره ی این سخن خداوند عز و جل: (او کسی است که در دل های مؤمنان، آرامش را فرو فرستاد) -: یعنى ایمان را.

168. امام صادق علیه السلام: و شاید کسى بر تدبیر، از دیگر سوى، خُرده بگیرد و بگوید: چگونه تدبیر در کار است، حال آن که مى بینیم در این دنیا، آن که قوى تر است، بَرنده است. زورمند، زور مى گوید و [حقّ دیگران را] غصب مى کند، و ناتوان، زور مى بیند و پایمال مى شود. نیکان، فقیر و گرفتارند و بدکاران، تن درست و برخوردار، و آن که مرتکب گناه یا حرامى مى شود، به زودى کیفر نمى بیند.

پس اگر در عالم، تدبیرى بود، همانا کارها بر روالى درست پیش مى رفت: نیکان، برخوردار مى بودند و بدکاران، محروم. زورمند، از ستم کردن به ناتوان، باز داشته مى شد، و آن که هتک حرمت مى کرد، بى درنگ، مجازات مى شد.

در پاسخ این ایراد گفته مى شود: اگر چنین مى بود، دیگر جایى براى نیکى کردن و دست زدن به کارهاى خوب که مایه امتیاز انسان بر دیگر مخلوقات است ـ، نمى مانْد، و انگیزه اى براى وا داشتن خویش به نیکى و کار شایسته به منظور دستیابى به پاداش خداوند و اعتماد به آنچه خدا وعده داده است، وجود نمى داشت، و مردم، چونان حیوانات مى شدند که با چوب و علف به راه مى آیند، و هر از گاهى، یکى از این دو (چوب و علف) به آنها نشان داده مى شود تا سر در فرمان داشته باشند، و هیچ کس بر پایه یقین به پاداش یا کیفر، کار نمى کرد، تا جایى که این امر، آنان را از مرز انسانیت به مرز حیوانیت مى برد.

دیگر، این که: کسى به آنچه [از ثواب الهى] غایب است، باور نمى داشت و جز براى آنچه نقد است، کار نمى کرد، و حاصل امر نیز آن مى شد که آن که کار نیک مى کرد، صرفاً براى روزى و رفاه در همین دنیا کار مى کرد، و آن که از ستم و کارهاى زشتْ خوددارى مى ورزید، تنها از ترس مجازات فورى از آنها خوددارى مى نمود، به طورى که اعمال و رفتار مردم، تماماً بر اساس وضعیت حاضر، صورت مى پذیرفت و با کمترین یقین به آنچه نزد خداست، همراه نمى بود و مستحقّ پاداش آخرت و نعمت جاویدان آن نمى شدند.

علاوه بر اینها، چیزهایى که آن خُرده گیر بر شمرد، یعنى ثروتمندى و فقر و تن درستى و بیمارى، بر خلاف روال [و قاعده اش] نیست؛ بلکه گاهى اوقات، چنین است.